عطاء الله مهاجرانی در سخنرانی اخیرش در دفاع از اصلاح در برابر انقلاب به دو تفاوت میان ایران و مصر اشاره می کند: یک - استقلال ایران در برابر وابستگی مصر به آمریکا و دوم - عدم فساد اقتصادی خامنهای در برابر فساد مبارک و خانوادهاش. او در مورد خامنهای می گوید: "خود من که از آغاز انقلاب در مجلس بودم و در دولت بودم و آیه الله خامنه ای را می شناسم به عنوان منتقد ایشان اقرار می کنم که یک نقطهی خاکستری حتی نه تاریک در زندگی اقتصادی ایشان و خاندانشان نمی شود پیدا کرد." ایشان راه آینده را اصلاح طلبی دانست که ممکن است باتوجه به پیشینه تاریخی استبداد در ایران سالهای سال طول بکشد
...........آقای مهاجرانی باز تخم دو زرده کرد.
............بهترین پاسخ را باید در شعار تظاهرات روز سه شنبه به این مهاجرانی گوساله داد, البته از هم اینجا از گوساله معذرت خواهی می کنم.
............آقای مهاجرانی, اگر کمی خفه شی , کسی نمی گوید که لالی.
.............به خامنه ای گفتند بی شرمی و وقاحت را از که یاد گرفتی گفت از عطاالله مهاجرانی
..........از کوزه همان طراود که در اوست.
.....................
هارون الرشيد ، طبيب مخصوصي از يونان آورده بود، كه بسيار موردتكريم و احترام بود. روزي بهلول بر وي وارد شد ، پس ازسلام و احوال پرسي از طبيب سوال نمود : شغل شما چيست؟طبيب از باب تمسخر، به بهلول گفت:شغل من: " زنده كردن مرده هاست." بهلول در جواب گفت: اي طبيب تو زنده ها را نكش ،"
مرده زنده کردنت پيش كش
.................
آقای مهاجرانی در سیاهی (خامنه ای ) که نقطه خاکستری وجود ندارد
...............سخنان اخیر مهاجرانی در تطهیر خامنه ای دزد و جنایتکار توهین به شعور یک ملتی است.
................. آقای مهاجرانی خایه مالان در جهان صنعتگرند.
..........آقای مهاجرانی در کفنش رید.
........مگر اینکه همان امثال فرخ نگهدار برایتان دست بزنند.
........آقای مهاجرانی خواب دیدی خیر باشه
............
روزي بهلول، پيش خليفه " هارون الرشيد " نشسته بود . جمع زيادي از بزرگان خدمت خليفه بودند . طبق معمول ، خليفه هوس كردسر به سر بهلول بگذارد. در اين هنگام صداي شيهه اسبي از اصطبل خليفه بلند شد. خليفه به مسخره به بهلول گفت: برو ببين اين حيوان چه مي گويد ، گويا با تو كاردارد. بهلول رفت و بر گشت و گفت: اين حيوان مي گويد: مرد حسابي حيف از تو نيست با اين" خر ها "نشسته اي. زودتر از اين مجلس بيرون برو.ممكن است كه : " خريت " آنها در تو اثر كند
..........................
بهلول روزی پای بر جاده ای می گذاشت.
کاروان خلیفه ( هارون الرشید ) با جلال و
شکوه آشکار شد.
خلیفه خواست ، با او شوخی کند.
گفت : موجب حیرت است که تو را پیاده
می بینیم ! پس” الاغت ” کو ؟
بهلول گفت: همین امروز عمرش را داد به
” شما.”.................
ابلهي از بهلول پرسيد : آدمي را طول عمر چقدر باشد؟بهلول گفت: آدمي را ندانم . اما تورا طول عمر بس دراز باشد.....!
.........
روزي هارون الرشيد به اتفاق بهلول به حمام رفت. خليفه از بهلول پرسيد: اگر من غلام بودم چقدر ارزش داشتم؟
بهلول گفت: پنجاه دينار. هارون بر آشفته گفت: ديوانه ، لنگي كه به خود بسته ام فقط پنجاه دينار است.بهلول گفت: منهم فقط لنگ را قيمت كردم . وگرنه خليفه كه ارزشي ندارد
..............
روزي هارون الرشيد و جمعي از درباريان به شكار رفته بودند. بهلول نيز با آن ها بود. آهويي در شكار گاه
ظاهر شد. خليفه ، تيري به سوي آهو افكند ولي تيرش به خطا رفت و آهو گريخت. بهلول فرياد زد:" احسنت. "خليفه بر آشفت و گفت: مرا مسخره مي كني ؟.بهلول گفت : " احسنت " من براي آهو بود، نه براي " خليفه .
.......................
قاضي شهر فوت كرد و جمعيت انبوهي به تشييع آمده بودند . كسي بهلول را گفت: زمان تشييع جنازه بهتر است آدم در جلوي تابوت قرارگيرد يا عقب تابوت؟بهلول گفت: جلو يا عقب تابوت فرقي ندارد ،بايد سعي كرد: " توي تابوت قرار نگرفت؟
............
بهلول پاي پياده بر راهي مي گذشت . قاضي شهر او را ديد و گفت: شنيده ام " الاغت سقط شده " و تو را تنها گذارده
است! بهلول گفت: تو زنده باشي. يك موي تو به صد تا الاغ من مي ارزد
...........آقای مهاجرانی باز تخم دو زرده کرد.
............بهترین پاسخ را باید در شعار تظاهرات روز سه شنبه به این مهاجرانی گوساله داد, البته از هم اینجا از گوساله معذرت خواهی می کنم.
............آقای مهاجرانی, اگر کمی خفه شی , کسی نمی گوید که لالی.
.............به خامنه ای گفتند بی شرمی و وقاحت را از که یاد گرفتی گفت از عطاالله مهاجرانی
..........از کوزه همان طراود که در اوست.
.....................
هارون الرشيد ، طبيب مخصوصي از يونان آورده بود، كه بسيار موردتكريم و احترام بود. روزي بهلول بر وي وارد شد ، پس ازسلام و احوال پرسي از طبيب سوال نمود : شغل شما چيست؟طبيب از باب تمسخر، به بهلول گفت:شغل من: " زنده كردن مرده هاست." بهلول در جواب گفت: اي طبيب تو زنده ها را نكش ،"
مرده زنده کردنت پيش كش
.................
آقای مهاجرانی در سیاهی (خامنه ای ) که نقطه خاکستری وجود ندارد
...............سخنان اخیر مهاجرانی در تطهیر خامنه ای دزد و جنایتکار توهین به شعور یک ملتی است.
................. آقای مهاجرانی خایه مالان در جهان صنعتگرند.
..........آقای مهاجرانی در کفنش رید.
........مگر اینکه همان امثال فرخ نگهدار برایتان دست بزنند.
........آقای مهاجرانی خواب دیدی خیر باشه
............
روزي بهلول، پيش خليفه " هارون الرشيد " نشسته بود . جمع زيادي از بزرگان خدمت خليفه بودند . طبق معمول ، خليفه هوس كردسر به سر بهلول بگذارد. در اين هنگام صداي شيهه اسبي از اصطبل خليفه بلند شد. خليفه به مسخره به بهلول گفت: برو ببين اين حيوان چه مي گويد ، گويا با تو كاردارد. بهلول رفت و بر گشت و گفت: اين حيوان مي گويد: مرد حسابي حيف از تو نيست با اين" خر ها "نشسته اي. زودتر از اين مجلس بيرون برو.ممكن است كه : " خريت " آنها در تو اثر كند
..........................
بهلول روزی پای بر جاده ای می گذاشت.
کاروان خلیفه ( هارون الرشید ) با جلال و
شکوه آشکار شد.
خلیفه خواست ، با او شوخی کند.
گفت : موجب حیرت است که تو را پیاده
می بینیم ! پس” الاغت ” کو ؟
بهلول گفت: همین امروز عمرش را داد به
” شما.”.................
ابلهي از بهلول پرسيد : آدمي را طول عمر چقدر باشد؟بهلول گفت: آدمي را ندانم . اما تورا طول عمر بس دراز باشد.....!
.........
روزي هارون الرشيد به اتفاق بهلول به حمام رفت. خليفه از بهلول پرسيد: اگر من غلام بودم چقدر ارزش داشتم؟
بهلول گفت: پنجاه دينار. هارون بر آشفته گفت: ديوانه ، لنگي كه به خود بسته ام فقط پنجاه دينار است.بهلول گفت: منهم فقط لنگ را قيمت كردم . وگرنه خليفه كه ارزشي ندارد
..............
روزي هارون الرشيد و جمعي از درباريان به شكار رفته بودند. بهلول نيز با آن ها بود. آهويي در شكار گاه
ظاهر شد. خليفه ، تيري به سوي آهو افكند ولي تيرش به خطا رفت و آهو گريخت. بهلول فرياد زد:" احسنت. "خليفه بر آشفت و گفت: مرا مسخره مي كني ؟.بهلول گفت : " احسنت " من براي آهو بود، نه براي " خليفه .
.......................
قاضي شهر فوت كرد و جمعيت انبوهي به تشييع آمده بودند . كسي بهلول را گفت: زمان تشييع جنازه بهتر است آدم در جلوي تابوت قرارگيرد يا عقب تابوت؟بهلول گفت: جلو يا عقب تابوت فرقي ندارد ،بايد سعي كرد: " توي تابوت قرار نگرفت؟
............
بهلول پاي پياده بر راهي مي گذشت . قاضي شهر او را ديد و گفت: شنيده ام " الاغت سقط شده " و تو را تنها گذارده
است! بهلول گفت: تو زنده باشي. يك موي تو به صد تا الاغ من مي ارزد
آنارشیست جان، اگه خفه شی کسی نمیگه لالی
پاسخحذفناشناس جان با مزه بود جوابتان
پاسخحذف