۱۳۸۹ بهمن ۲, شنبه

ژیژک در آرزوی دیکتاتوری لنینیسم و نئومدرنیته علیه جنبش-های افقی و ضد آتوریته(سلطه)


ژیژک ها به کدام سو میروند؟


اسلاوی ژیژک یک سیاستمدار، فیلسوف و روانکاو اهل اسلوونی است که این روزها با استفاده از روانشناسی لاکانی به عنوان یک منتقد فیلم در بازار پر زرق و برق کمپانی های غول پیکر فیلم سازی و رسانه های هنری غرب، بسیار گُل کرده است. ژیژک به مانند بقیه ساختارگرایان نئولیبرال تلاش می کند تمدن مدرنِ سرمایه داری غرب را در یک باز سازی ساختار فکاهی دیکتاتوری نخبگی کمونیسمِ دولتی، به شیوه فلسفی روانشناسی نجات دهد. او متوجه نیست که عقل گرایی ابزاریِ سلطۀ قدرت پدرسالاری آنقدر با ساختار مدرن دولتِ سرکوب عجین و رسوا شده است که نه تنها زمینِ متلاشی شده، بلکه خورشید و ماه هم از اوج این توسعۀ انتحاری، انهدامی و استبدادی به سطوح آمده اند. حال لیبرال های رنگین ما را قسم می دهند که این بار جبران مکافات کرده و امپراطوری انحصارات تخریب گرا را به گونه ای منصفانه تعدیل خواهند کرد. گویی آنها صدای مردم درمانده و طبیعت نابود شده را شنیده و به خود آمده که چگونه تاکنون ارگانهای حقوق بشری به سود حقوق کمپانی ها و دول پلیسی آنها عمل کرده اند! آنها ادعا می کنند که حواس شان بیش از حد در جهت توسعه و پیشرفت سریع تکنولوژی و پرشدن جیب های گشاد سرمایه داران جهانی و قلب های بی عاطفه-شان پرت شده بود و زمین و زمان و انسان و انسانیت را به کلی فراموش کرده بودند. اکنون به مردم می گویند که شما در مدنیت جدید صدای آمریکا و اروپا که برای نجات دوباره بشریت هجوم آورده، آسوده بخوابید که ما وحشتزده بیداریم!!!


حال" ژیژک امیدوار" با پناه بردن به فلسفه روانکاوی لاکانی، به شکل پلیسی می خواهد لنین مومیایی شده را دوباره زنده کند. اما اینکه چرا ساختار کمونیسم دولتی هم به فاجعه ای اسفبار تبدیل شد به هیچ وجه موضوع محوری آقای ژیژک نیست و یا اینکه احتمالاً در رقابت-های روانی قدرتهای امپریالیستی اشتباهی رخ داده !! و شاید اینبار از دعای خیر هگل(فیلسوف آلمانی اواخر قرن 18 و پدر مدرنیته)، نفیِ نفی، مسیر مثبتی را جوید و به یاری خدایان اتمی، پروژه ناتمام عقل ابزاری مدرنیته دراین خیزش جدید جنگ ویروسی تکنولوژیکی مدرن، دنیا را به اتمام رساند!


نظریات ژیژک آنچنان مبهم و پیچیده و به اصطلاح نخبگی- تخصصی نوشته شده که دست کمی از نظریات سردرگم پست مدرنها ندارد و این غیر از تفکر به هم ریخته خود نویسنده که در آرزوی سلطه وکنترل می باشد،چیز دیگری نیست. تصاویری از درون افکار متلاطم نخبگان تئوری ساز که مدام در پی حل بحرانهای از هم گسیخته وجودی خویشند تا آنرا به نوعی، دلیل بر آگاهی والای خود از اوضاع نابسامان سرمایه جهانی شده جلوه دهند. گویی این آنها هستند که همواره باید ناجی دیگران از خود بیگانه باشند در حالیکه خود از بانیان و ستایشگران این پروسه تخریب بوده و هستند. اینگونه برخوردهای روانپریش، خودشیفته و خود روشن بین، برآمده از کمبودهای مزمن روانی خود آنهاست که ریشه درجاه طلبی-های سیری ناپذیر شان دارد. همان بینهایت کامیابی بیمارگونه ای که خود ژیژک به صورت موضوع object petit a لاکانی مطرح میکند یعنی امیال پایان ناپذیر هیجانی دفرمه شده و ناهنجار در جهت آرزوهای فردی مهم و مشهور بودن، و حال نیاز شدید خود ژیژک به کنترل افکار دیگری با بزرگ جلوه دادن خود و پنهان کردن هویتهای توخالی و شکنجه دهنده درون خویش.اما به جای اینکه او از دخمه های ترس خود بیرون آید می خواهد دیگران را از انگیزه و خلاقیتهای متنوع فکری و تجسمی شان در هماهنگی با طبیعت زیستی خاموش سازد. چرا که برای سلطه گران، مناسبات ساده و زیبای همسایگی اکو زیستی نمی تواند قابل درک باشد. مدافعین کارشناسی سیاسی ساختار مدرنیسم، در حالتی تشنجی، تنشی و بسیار خودخوا هانه، یک سری سوژه های کلی ،کامل و مطلق را بهم می بافند تا بر طبق آن، ضوابط و قوانین مرد سالارانه سرمایه داری را منافع اخلاقی عموم جامعه جلوه دهند تا شاید این درد انزوا و بی هویتی و ناخودانگیختگی و بی اعتمادی به آزادی وآزادگی در آنها کمی آرام گیرد. طبعاً از نظر آنها این امر، جز با کنترل بر دیگری و طبیعتِ زیستی برایشان امکان پذیر نیست و هرچیزی خارج ازکنترل نظام ایدئولوژیک و حیطه شهوت قدرتی آنها باید مهار، نابود و به انقیاد کشیده شود. بنا بر این طبیعی است برای آرامش این بیماری ناامنی مالیخولیایی و فشارهای روانی قدرت مرگ پرستی همواره ناچارند به شیوه های مختلف دیکتاتوری حکومتی هرمی روی آورند . یعنی تاریخاً با حربه های تحمیلی تقسیم کار مزدوریٍ اجتماعی و امتیازات طبقه بندی احزاب دیوانسالاری قدرت در درون جامعه(مالکیت سیاسی اقتصادی، نژادی، جنسی، فرهنگی، قومی، تبعییت شهروندی...)، امنیت بیماری مزمن ناامن خویش را به جامعه زیستی تزریق کنند.

در همین راستا، پست مدرنها هم برای تسکین همین درد مشابه، به پوچیسم، بی مسئولیتی و خودشیفتگی و بی اعتمادی به همه چیز و همه کس وحتی حرکت تاریخ و طبیعت زیستی روی می آورند و تحت عنوان اینکه هر کسی متفاوت میاندیشد و چه کسی می داند حقیقت چیست و هرکس از حقیقت، تفاسیر خاص خودش را دارد، زمینۀ ایجاد هر گونه انسجام همکاری و اعتراض اجتماعی را پوچ میشمارند. گویی هیچ اشتراک نظر انسانی و نیازهای تفاهمی در مناسبات آزاد زندگی بوم زیستی انسانها بعنوان آرزوهای مشترکشان وجود ندارد و هرکس در دالانهای هزار توی خودش زیگزاگ می زند و با بحثهای ذهنی گرایی فیلسوفانۀ خودشیفته به مانند مردان فرصت طلب که ناچارند در همین رفاه مصنوعی و مصرفی ایدئولوژی بیرحم مدرنیسم غوطه خورند ، نق زنند و بازار مدرنیته را تزیین کنند، آن هم به فراخور ضرورت دوران فرا مدرن توسعۀ انهدامی بازارِ کالایی سرمایه داری رنگینِ پلورالیستیِ چند بعدی مصرفیِ تصویری رایانه ایِ فراملیتی. بنا بر این از آنجا که آدمیان را در غرایز فردی اشان خودمحور، نامحدود، ناامن و غیر قابل پیش بینی می انگارند، نهایتاً به ضرورت یک قانون کنترل"عادلانه" دولتی حکومتی و حقوقی سازمان ملل(انحصارات فرا ملیتی) برای حفظ امنیت شئ واره زندگی اتمیزه شده، تن میدهند تا در عرصه های گفتمان رفاه منشی خیال، این ناامنی" تعادل روانی" خویش را سپری کنند آنهم در عصر سرمایه داری نئو لیبرال که وطنش بازار جهانیست و همه چیز برای فروش است، از اجزای بدن گرفته تا زن و کودک وآب و اکسیژن، ورزش، عشق و فرهنگ و غیره و این خود یعنی عصر فرا مدرن یا پسا مدرن سرمایه داری که در ادامه این موضوع را بیشتر توضیح خواهم داد. البته برخی از نظریه پردازان این تفکر بمانند بودریار، فوکو، لیوتار،ژولیا کریستوا و چند تایی دیگر شاید نقدی نسبتاً جدی و متناقض بر پیکر مدرنیته وارد ساخته باشند اما نهایتاً اسیر جوهرۀ همان ساختار مدرنیسم هستند. حتی منتقدینی مثل ژیل دلوز فرانسوی هم از عوارض سنگین پسا مدرن بدور نمانده اند زیرا آنها درک و شهامت لازم را نداشتند که ارزش های تاریخ جنبش های افقی اجتماعی و کارگریِ ضد ساختارِ سلطه و دولتِ سرکوب، که از اواسط قرن نوزدهم به بعد علیه استبداد و سرمایه داری شکل گرفت را برجسته سازند. این جنبشها اساسا در مخالفت با نظریات و مناسبات سلطه جویانه انواع نظام های دیکتاتوری و دولتی به پا خواستند و به مفهوم آنارشی، آنارشیک و یا آنارشیسم شناخته شدند. متاسفانه ایدئولوژی خشک اقتصادی مارکس که از انقلاب ابزاری اروپا به وجد آمده بود بدون بررسی ماهیت تاریخی ساختار دیوانسالاری قدرت، زمینه دیکتاتوری حزب پروری کمونیسم و دولت سرکوبِ گذارِ سوسیالیستهای استبدادی و سرمایه داری را هم رقم زد. واژه آنارشی که از یونان باستان گرفته شده به مفهوم مقاومت در برابر سلطه گری یعنی همان روحیه تطبیق ناپذیری با حکومت حاکمان بوده است که امروزه از تنوع نگاه های بسیار غنی و متحول تری در ارتباط با موضوعات و مبارزات زندگی آزادانه اجتماعی زیستی مطرح میشود.


در دوران انقلاب اکتبر 1917 در روسیه، مردم ستمدیده زیر سلطه تزاریسم جانفشانی ها کردند اما نهایتا این پروژۀ مارکسیسم لنینیسم بود که به شکل کودتا، قدرت را در چنگ حزب بلشویک متمرکز ساخت. حزب لنین در اوایل دسامبر همان سال با تاسیس دستگاه اطلاعاتی تررور و جاسوسی، معروف به چکا، شورا های مستقل کارگری ، دهقانی، آنارشیستها و دیگر اقشار آزادیخواه اجتماعی را شدیداً سرکوب کرد. پس بی جهت نبود که لنین رهبر و دبیرکل حزب کمونیسم بلشویک، بمانند دیکر سلاطین قدرت به جنبش آنارشیک برچسب بی بند و باری و هرج و مرج طلبی میزد تا بتواند انضباط آهنین حزب حکومتی را علیه آزادی شوراها تضمین کند. در نقد به دیکتاتوری لنینی در به کجراه بردن انقلاب شورایی، نوشته ها و اسناد کلاسیک بیشماری بچاپ رسیده که در مقایسه با نوشته های رزا لوکزامبورک، زن برجسته و مبارز جنبش کارگری آلمان، نقدهای بسیار عمیق تر و ملموس تری بحساب میآیند. از آنجمله، دو جلد کتاب انگلیسی " چگونه زندگی کردم ، اثراما گلد من"(living my life نوشته (Emma Goldman حقیقتا حائز اهمیت است. زن آزاده ای که الگوی بی نظیری از مقاومت و آزاد اندیشی بود. او که اهل لیتوانی بود در بیست سالگی یعنی 1889 به شهر نیویورک درآمریکا رفت و جذب جنبش های کارگری شد.در نشریه Mother Earth بمعنی زمینِ مادر، زنان را به بیداری در برابر سرمایه داری مردسالار فرا خواند و چه سختیها و دشنامهایی را که حتی از جانب برخی اتحادیه های مردسالار کارگری متحمل نشد. دولت امپریالیستی آمریکا وحشت زده از نفوذ اما گلدمن در جنبش کارگری که تازه با وقوع انقلاب شوراها در روسیه، پر شورتر هم شده بود، با خشونت هر چه تمامتر بعد از بارها زندان و تهدید به مرگ، او و دلداده مبارزش آلکساندر برکمن را بهمراه تنی چند، در دسامبر 1919 به روسیه انقلابی شده، تبعید کرد. این در واقع شروع فصل جدیدی از مبارزات این دو اسطوره خستگی ناپذیر در زنده نگهداشتن دل تپنده انقلابی بود که صدها میلیون در جهان مشتاقانه چشم انتظارش بودند. با وجود اینکه شکست انقلاب از درون رنگ میباخت اما آنها برای دفاع از آزادی واقعی شوراها به هر تلاشی دست زدند اما بعد از مشاهده ماجراهای دلهره آور واعمال بسیار وقیحانه، خشونت آمیز و تاسف آور حزب بلشویک نسبت به آزادیخواهان و شوراهای مستقل کارگری، دهقانی، دانشجویی و هنری، سرانجام ، آندو بعد از دو سال تحمل ارعاب و تعقیب توسط ضد اطلاعات لنینی چکا، در دسامبر 1921 دولت دیکتاتوری کمونیستی روسیه را برای همیشه ترک کردند. از این جهت در مبحث افسانه بلشویسم به خلاصه ای از روند شکل گیری ساختار لنینیسم و استالنیسم خواهم پرداخت.


م_ع آوریل 2009

۱۳۸۹ بهمن ۱, جمعه

بحران ساختار سلطه در تاریخ معاصر جنبش-های افقی و آنارشیک و جایگاه اسلاوی ژیژک/1


بحران ساختار سلطه در تاریخ معاصر جنبش-های افقی و آنارشیک و جایگاه (Slavoj Zizek) اسلاوی ژیژک/1


م_ع آوریل 2009


قسمت یکم


نظریه ی ژیژک را من چند سال پیش در ایران مطالعه کردم و مقاله ای در مورد آن تهیه دیدم از آنجایی -که بیش از سه دهه در آمریکا زندگی کرده ام تصمیم گرفتم برخی از تجاربم را درباره فراز و نشیب های جنبش-های افقی و ضد سلطه در غرب بخصوص در آمریکا را به صورت کتابی ارائه دهم. اکنون چکیده ای از آن مطالب را در پیرامون نظرات ژیژک در ارتباط با سلطه دیکتاتوری چپ و راست اینجا می آورم و پرداختن بیشتر به جزئیات مهمتر شکل گیری این جنبش ها در غرب و تاثیر پذیری آنها از تاریخ مبارزاتی آمریکای لاتین، سرخ پوستان و سیاهپوستان و غیره را به فرصتی دیگرمیسپارم.

گرچه از اشغال سرزمین سرخ پوستان آمریکاتوسط نژادهای سفید اروپایی چند قرن می گذرد اما اکنون نسبت این جمعیت 350 میلیون نفری به برتری کمی نژادهای غیر سفید تغییر یافته است. تداخل این فرهنگ ها در طی چند نسل اخیر باعث تحولات جنبشی فکری و مبارزاتی عظیمی در مقابله با سلطۀ استثمار و استعمار سرمایه داری نئولیبرال غربی و جنگ طلبی هایش، درعرصه ی جهانی شده است. بخصوص که برخی ازاین مهاجرین در عین حال، واقعیات دردناک و تلخ دیکتاتوری های سرمایه داری دول سوسیالیستی را هم از نزدیک شاهد بوده اند که خود باعث رشد تنوع های فکری مبتکرانه ای در درون جنبشهای افقی جوامع غربی و لاتین شده است . بسیاری از اقشار سفیدپوست و اتحادیه های صنفی-شان در آمریکا که تا دیر زمانی خودخواهانه از کنار استعمار و استثمار دیگر سرزمین ها توسط دولتشان سود می بردند، امروزه به خاطر صدمات مخرب نئولیبرالیسم در کشورشان تا حد زیادی بیدار شده اند. بعد از شکست آمریکا در جنگ ویتنام که خونهای بسیاری ریخت، دامنه ذهنیت جنبش ضد جنگ طلبی در سراسر غرب شدیداً وسعت یافت. در نتیجه کشورهای غربی و در رأسش آمریکا سیاستهای خصوصی سازی را از اواسط دهه 1970 زیر نظر پروژه های چند رنگ و چند بعدی مصرفی انحصارات فرا ملیتی چون سازمان تجارت جهانی، بانک جهانی، صندوق بین لملل و غیره در تنظیم نوع سرمایه گزاریها برای غارت بیشتر آغاز کردندکه به پروژه و دوران جدید سرمایه داری نئولیبراسیم جهانی معروف شد که جهان را شدیدتر از گذشته به ورطه نابودی حیات زیستی، فقر ، گرسنگی و بیماری کشاندند. انحصارات سرمایه داری غرب (حتی چین با فروش کارگر و تاسیسات ارزان) برای غارت هر چه بیشتر از کارگران ارزان تر، و فرار از هزینه های مالیاتی و حفاظت منابع اکوزیستی، عرصه های تولید را به کشورهای دیگر انتقال دادند تا کالاهای وارد و صادر شده را به قیمت گزافتری بفروش رسانند و در قبال این روند نابود کننده زندگی مردم و حیات اکو زیست، آنچنان فربه شدند که عملا درجا ترکیدند و بحران فزاینده آن، باعث ایجاد شکاف عظیم تری در ساختار سرمایه داری نئولیبرالیسم جهانی شد. حال حتی بسیاری از فرزندان سفید پوست از سلطه بیمار گونه" نژاد برتر" یعنی همان پدران سفیدشان روی برگردانده اند. اگر چه در حال حاضر جناحی از قدرت با وعده های عملی کردن مطالبات مردم، اکثریتی را در ظاهر به پای صندوق های راًی یک سیاهپوست کشانده اند که گویا مسئله در رنگ است و نه در ماهییت نظام سلطه، اما این رئیس جدید که توسط انحصارات قدرتی برای نجات بحران دیوانسالاری سرمایه داران از زیر فشار اعتراضات اجتماعی، به جلوی صحنه رانده شده، بزودی بسیاری از پرده های توهم دیگر اقشار مردم را هم کنار خواهد زد تا جامعه انسانی سرانجام با چشمهای باز بیاموزدکه انرژی و تاکتیک هایش در درون شکاف جناح های قدرت نئو لیبرالیسم به دام نیاندازد بلکه هر چه بیشتر در جهت توانا و خلاق کردن مناسابات جنبشِ افقی همبستگی همزیستی و آنارشیک از پایین در درون حیات آزادی اکو زیستی همت گمارد، تا قادر باشد فضای توری شکل ارتباطات شورا های مستقل و تصمیم گیرنده را در دامن زندگی عاشقی جهانی گسترده سازد.


هرچند میدانم آنچه در متن زیر می آید بر بسیاری از عزیزان جوانی که مدل دمکراسی غربی را در ذهنشان رویا پردازی کرده ، سنگین جلوه کند اما این مسئولیتی است که من هم به سهم خود در گسترش فضای سالم زندگی آزاد اکو زیستی حس میکنم و این همان فرایند جنبش-های افقی و مستقیم فرهیختگان و مبارزین آگاه نسل متنوع حاضر در غرب و لاتین است که از آن تاثیر گرفته ام بدون اینکه قصد پیروزی بر شخص خاصی را داشته باشم. اما بر این باورم اگر هر یک از ما جزیی از سازندگان جامعه انسانی برای بهبود بخشیدن هستی زیستی اجتماعی هستیم، پس به همان اندازه هم مسئولیم ازکودکانی که با هزار شوق و امید بدنیا هدیه میدهیم تا رویاهای رنگینشان را در رقص زندگی با دیگری پر و بال دهند،حمایت کنیم. و تنها در اینصورت است که آنها میتوانند دنیای عاطفی و عاشقی زیستی اشان را در استقلال عمل و شجاعت اندیشه انتقادی به بهترین روشهای همفکری و همکاری در مناسبات زیست اجتماعی متحدانه رشد دهند درست همانگونه که پرندگان در پرواز سفر آزادی، رقصانه آشیانه ها در وجود طبیعت خویش میسازند. این از غریزه طبیعی زندگیست که آزادی را به عنوان امر حیاتی زندگی، زنده نگه داریم و آن فضاها و مناسبات مخرب سلطه گری و خشونت نظامی که تحقق چنین آرزوهای طبیعی همدلی زندگی اکو زیستی ما را تهدید میکند، دائما تغییر دهیم و از مسیر پویایی جامعه کنار زنیم. ای کاش آنهایی که نمی نویسند و یا از دل نمیگویند، می دانستد که ما چقدر به شنیدن از یکدیگر نیاز داریم و تنها در حضور تنوع خلاقیت-های مبتکرانۀ آزاد همزیستی ما ست که قادریم ،طرحی نو در روابط عاشقانه هنر زیستی مان بر افکنیم.


قبل از اینکه دوستان و عزیزان این مقاله را بخوانند لازم است به یک نکته مهم اشاره کنم که نقد های این بحث اساسا به ریشه ها و گرایشات اصلی سیستمها و نظریات تئوریکی میپردازد که مستقیم و یا غیر مستقیم در خدمت دیوانسالاری قدرت و مداحی نظام سرمایه داری کمونیستی و یا پارلمانی قرار گرفته است. من کلیت یک سیستم فکری و برنامه ای بسته، کلیشه ای و مخرب را به نقد و چالش کشیده ام صرفنظر از اینکه برخی از این نویسندگان تا چه حد از نظر شخصیتی، تفکری و جایگاه اجتماعی قدرتی ممکنه پلید و زشت باشند. هدف این مقاله برای دادخواهی و دادگاهی کردن آنها در اینجا نیست هر چند در جای خودش از نقط نظر جامعه انسانی حائز اهمیت است. درس های ماکیاولی، هگل، فروید، هابرماس و فوکو و غیره ممکنه از منظر متفاوتی آموزنده باشند اما موضوع بر سر چگونه تاثیریست که این نظریات بر روند زندگی آزادی خواهی زیستی بشریت و طبیعت گذاشته است. مسئله این نیست که برخی از نظریات فروید در رابطه با خواب، عارضه های هیستریک و ضمیر ناخودآگاه ممکنه قابل توجه باشد بلکه زمینه سازیِ بیمارگونه گسترش افراطی این نظریات توسط فروید و پیروانش در راستای منافع دیوانسالاری زن ستیز، سلطه گر و تایید قدرت سرمایه داری مدرن در کنترل بر امیال غریزی آزادی خواهی جامعه زیستی است که به شدت مورد برخورد قرار میگیرد. سیستم غرب رباطی و تخصصی شده میخواهد شیوه برخورد بیمارگونه خود را نسبت به بروز ا نواع بیماریهای روانی جسمی که از ویژگی های زندگی ماشینی و مصرفی زنجیره ای نئولیبرالیسم میباشد را بطور مکانیکی و موزیانه بدیگر جوامع انتقال دهد هر چند اگر عوارض روان تَنی نئولیبرالیسم اپیدمیک باشد. اگر در آمریکا انجمن های روانشناسی آغوشگیری، بوییدن گلها، مثبت گرایی و امید و غیره مثل قارچ از زمین میرویند، در مجموع بیانگر واقعیات تلخ ومشکلات ساختاری عمیق تریست از زندگی های خشک و اتمیزه، تنها و بی روح، بدون جسارت اندیشه انتقادی به بانیان این تخریب گرایی (اکثریتی از طبقه متوسط به بالا). آیا مثلاً مردم لاتین اهمیت آغوشگیری و زندگی در گلستانه را نمیشناسند؟ اهمیت همدردی درشرایط ناگوار زندگی را نمیدانند؟ اتفاقا خشم آنها از تمدن ساختار غربی از همین جهت است که طبیعتِ زیستی آنها را به خاک و خون کشیده است. آنها نیازی به داشتن دکترای تخصصی ندارند تا به تجزیه و تحلیل ضمیر ناخود آگا ه شان از این بلایا بپردازند. پروژه" فرمان آفریقا" زیر نظر دولت آمریکا و پنتاگون در 15 سال اخیر، تنها دست انحصارات نفتی و پروژه خواری صادراتی و وابستگی وارداتی انگلی را در ادامه چپاول و نابودی زندگیِ زیستی، و ایجاد جنگ و گرسنگی بیشتر در آفریقا را باز کرده است. بقول نوام چامسکی آنارشیست معروف، کشور هایتی در نزد جهانیان بهشت روی زمین محسوب میشد اما تمدن غرب آنچنان غارتش کرد که به مخروبه ای تبدیل شد. نابودی جنگل های باران زا و سرزمینهای کشت وکار، ریزش خاکها، بیابان زایی، تغییرات جوی، وفور بیماریهای جسمی روانی، عاطفی جنسی، آب شدن کوه های یخی، آلودگی آب و هوا و در واقع تخریب کل فرایند حیاتِ زیست، بغیر از ثمره عقلانیت ابزاری تکنولوژیِ آزمایشگاهی بی عاطفۀ تمدنِ سرمایه داری برای کنترل احمقانه و انتحاری بر طبیعتِ زندگیِ زیستی، چیز دیگری نبوده و نیست.


ژیژک در آرزوی دیکتاتوری لنینیسم و نئومدرنیته علیه جنبش-های افقی و ضد آتوریته(سلطه)

۱۳۸۹ دی ۳۰, پنجشنبه

نظرخواهی از خوانندگان، وبلاگ نویسان و سایت‌های اینترنتی در باره حوادث تونس

همانطور که می‌‌دانید در پی تحولات اخیر و خیزش­های مردمی و فرار بن علی‌ , دیکتاتور و رئیس جمهور تونس , ما همچنان شاهد حضورحزب جنبش دموکراتیک قانون اساسی در قدرت سیاسی هستیم.روز دوشنبه 17 ژانویه سه حزب اپوزسیون و حزب حاکم قبلی برای ایجاد دولت موقت ، با اعلام لیستی از وزرا به پایان رسید. از دل این مذاکرات دولتی متشکل از سه وزیر در پستهای فرعی از احزاب اپوزیسیون و دادن پستهای حساس و مهم به حزب حاکم و وزرای قبلی ( پستهای اقتصاد، داخلی ، امنیت و...) تشکیل گردید. همزمان با این توافقات برای به خاموشی کشاندن اعتراضات مردم و حفظ نیروههای نظامی در خیابانها، مردم با حضور اعتراضی خود خواستهای خود که در راسا آن اعلام انحلال حزب حاکم و وزیران آنها در حکومت است را اعلام نمودند. پلیس با گاز اشک آور به مقابله با تظاهر کنندگان دست زد. ادامه این اعتراضات و گسترش آن به اکثر شهرها یک روز بعد از اعلام حکومت ، این حکومت را با اعلام استعفای 5 نفر از وزرای که سه تن از آنها از اعضای سندیکاههای کارگری بودند ، با بحران و سقوط روبرو نموده است. نخست وزیر اعلام عفو عمومی نمود، برای از زیر تیغ رد کردن حزب حاکم (حزب جنبش دموکراتیک قانون اساسی) بن علی و شش تن از نزدیکانش را از این حزب اخراج نمود. و یک ساعت بعد با اعلام استعفای رئیس جمهور موقت و نخست وزیر از این حزب تلاش نمودن که معترضان را آرام نمایند. اما اتحادیه کارگری تونس در اطلاعیه ای نارضایتی خود را به حضور اعضای از دولت قبلی در کابینه دولت موقت ملی اعلام نمود و از سه وزیر خود در این کابینه خواست به اعتراض به حضور این افراد در هیئت وزیران از مقام خود استعفا دهند بدنبال استعفای این سه تن دو نفر دیگر از كانديداها احزاب مخالف نیز استعفا داده و خبر ها حاکی از استعفای کسانی دیگری می دهد این عملا دولت را با سقوط مواجه نموده است. اینکه ادامه این اعتراضات و به چالش کشیدن حکومت در ادامه خود سرنوشت قدرت سیاسی در تونس را به چه مسیری خواهد کشاند امری است که تحولاات آتی می تواند آنرا نشان دهد. تا اینجا هنوز مردم با حضورشان در خیابانها و با بیان خواستهای رادیکال خود اراده جمعي خود را برای به ثمر رساند انقلاب نشان می دهند. تصاویر و گزارشات رسانه ها از این اعتراضات مردم خشمگینی را نشان می دهد که همچنان خواستار لغو احزب حاکم و محاکمه کلیه سران این حزب هستند. معلمی در یک مصاحبه می گوید«رفتن بن‌علی به تنهایی کفایت نمی‌کند، باید تمام دستگاه حکومتی وی برچیده شود.» جوان معترضی نیز گفت: «ما می‌خواهیم که در ثروت کشورمان سهیم باشیم.» به گفته وی «اعضای حزب حاکم، همه ثروتمندند و مردم دیگر فقیر.» اینها پیامهای مردم معترض برای به نتیجه رساند ن جنبش اعتراضیشان است. از طرفی‌ دیگر,درکنار نیروهای ارتش ,مردم نیزگروه های دفاع ازخود تشکیل داده تا درمحله های خود در مقابل هجوم شبه نظامیان و طرفداران بن علی در غارت اموال عمومی و همچنین در قبال دولت موقت از حقوق خود دفاع کنند. بسیاری ازآنها خودشان را "کمیته های هوشیاری" نام گذارده اند.گزارش‌های رسیده از تونس حاکی از آن است که تمامی زندانیان سیاسی دوران حکومت بن علی از زندان‌ها آزاد شده‌اند و این کشور در روزهای اخیر برای نخستین بار در طول ۲۳ سال گذشته مطبوعات آزاد را تجربه کرده است.تلویزیون رسمی تونس همچنین روز پنج‌شنبه گزارش کرد که مقامات تونس ۳۳ نفر از اعضای خانواده بن‌علی را به اتهام تصاحب اموال مملکتی دستگیر و اموال این افراد را مصادره کرده‌اند.نکته جالبی که الان تونس دارد، این است که بعد از 14 ژانویه یعنی فرار بن‌علی، مجال ظهور پیدا کرده، دیوارنویسی است. در بسیاری از دیوارهای شهر تونس به ویژه میادین اصلی شهر، شعارهایی به زبان فرانسه و عربی نوشته شده است: "زنده باد تونس"، "اعضای حزب دموکراتیک قانون اساسی باید محاکمه شوند" و ...


۱- با توجه به حوادث تا کنونی‌ آیا حتا اگر حزب قبلی‌ از دولت موقت نیز به طور کامل بیرون رود و نمایندگانی از احزاب دیگر وارد دولت موقت شوند آن موقع مردم باید به خانه‌های خود بروند و منافع آنان را دولت جدید، آن هم از بالا ، تامین خواهد کرد؟




۲- آیا قدرت و ثروت جامعه که دوباره در دست احزاب و افراد خاصی‌ در دولت جدید قرار بگیرد موجبات فساد آنان را بعد از تحکیم قدرت سیاسی فراهم نخواهد کرد؟راه چاره برای پیشگیری چیست؟




۳- آیا ابزار سلطه و اقتدار در دست دولت جدید قرار نخواهد گرفت؟




۴- مردم چگونه میتوانند نهاد‌های مستقل خود را ایجاد کنند و به چه شکلی‌ میتوانند حد اکثر مشارکت اجتماعی را داشته باشند؟






۵- چه تضمینی وجود خواهد داشت که دولت جدید از ابزار سرکوب مانند زندان،ارتش و دستگاه قضایی‌ و در جهت به انقیاد در آوردن مردم برای حکومت کردن با استفاده از قدرت رسانه‌‌ای خود بهره‌مند نشود؟


۶- چه راهی‌ وجود دارد که قانون توسط احزاب و دولت جدید تدوین نشود و مردم در تدوین و اجرا آن نقش داشته باشند؟




۷- چه راهی‌ وجود دارد که مردم بر عملکرد دولت و احزاب نظارت داشته باشند؟




۸- چنانچه در ایران نیز با حالتی مشابه روبرو شویم ، به نظر شما مردم چه اقداماتی میتوانند انجام دهند؟


۹- آیا خود شما نیز سوالاتی را دارید که جای طرح آن خالی‌ است که نیاز به پاسخ جمعی داشته باشد ؟






۱۰- حوادث آینده تونس و ایران را چگونه ارزیابی می‌کنید؟


لطفا اگر توضیحاتی لازم هست اضافه کنید واگر شما میتوانید این سوالات را برای دیگران نیز ارسال کنید و در انعکاس آن ما را همراهی کنید.شرکت در این مصاحبه برای همگان آزاد است.


با تشکر از مشارکت در این مصاحبه




نظام جلالی‌ ۲۱.۰۱.۲۰۱۱


لطفا پاسخ‌های خود را به یکی ازآدرسهای زیر ارسال دارید:


shahin.shahri@yahoo.de

ernestopak@googlemail.com


یا مستقیماً می‌‌توانید در یکی از وبلاگهای زیرنظر خود را بنویسید:






http://andishehnovin.blogspot.com/2011/01/blog-post_6118.html




http://shahinshahr-andisheh.blogspot.com/


http://shahinshar3.blogspot.com/





گزارشگران: به سرنیزه میتوان برای مدتی تکیه کرد اما روی آن نمیتوان نشست



وحشی گری و اعدام و شکنجه و تبعید جملگی از اهرم های سرکوب و ایجاد رعب و وحشت عمومی هستند. تداوم این روش ها شاید برای بسیاری که مسلح به تجربیات مشابه در سرزمینهای دیگر نیستند حاکمیت سرکوبگران را بعنوان غولی شکست ناپذیر تصویر کند. دستاوردهای مردمی کشورهای دیگر از جمله تحولات و وقایع اخیر در تونس میتواند ابزار دگر نگری زحمتکشان و جوانان کشورمان باشد که بی محابا در ابعاد میلیونی به خیابانها ریختند و با دستجات مسلح و اوباش چاقو کش و زنجیر بدست حاکمان روبرو گشتند. کشته ها دادند و فوج فوج به زندانها و سیاهچالهای مخوف رژیم روانه شدند.


نقش رهبری محافظه کار آنان که از هراس افتادن به گردونه انقلاب و خروج از صحنه سیاسی فرمان بازگشت به خانه ها را صادر کردند و در سر جز رویای مشارکت در حکومت کنونی را ندارند , امروزه در فروکش اعتراضات گسترده خیابانی واضح تر از هر زمانی است.


خیزش عمومی زحمتکشان تونس و نتایج آن را در روزهای اخیر همگان ناظر بودند. این تجربه یادآور قیام بهمن 57 مردم ایران است و نمایانگر پوشالی بودن حکومتهائی است که تا بدندان مسلح و خونخوار در برابر مطالبات به حق توده های مردم خود را قرار می دهند اما غافلند که به سرنیزه میتوان برای مدتی تکیه کرد ولی روی آن نمیتوان نشست.


پیروزی مردم تونس و اعتراضات آنان اگر چه در ابتدا با بی اعتنائی رسانه های بین المللی و دولت هایشان برابر و با سکوت آنان مواجه شد اما در تداوم بی شبهه آن برای زدودن دیکتاتوری حاکم و متواری نمودن رهبر آن دنیا را ناگزیر از بازتای اخبار جاری در این کشور کرد.

واقعیت اراده سراسری و همبسته زحمتکشان این کشور جهانیان را متوجه خود کرد.


این امر در تمامی زمینه ها تاثیرات حقیقی خود را گذاشته و خواهد گذاشت. نگرانی ها و هراس از سرایت و تاثیرات زنجیره ای آن در منطقه , افزایش قیمت نفت در بازار جهانی و احتمال سرایت استبداد زدائی همانند تونس در سایر کشورهای همجوار عربی و حتی سایر نقاط از جمله ایران در حال حاضر از موضوعات بحث انگیز محافل دیپلماتیک و سیاسی است.

بیکاری و گرانی – محرومیت و تضییقات سیاسی حاصل بیست و سه سال حاکمان وقت در تونس بوده است و مهمترین دغدغه مردم تونس هم اکنون در حفظ دستاورد های این پیروزی و پیشگیری از سرقت آن خواهد بود. این مهم تنها زمانی ممکن خواهد بود که مراکز قدرت در پائین همانند نهادهای شکل گرفته از بطن اعتراضات و اتحادیه ها ی کارگری و... زمام قدرت را در دست گیرند.

به امید آنکه نظاره گر تغییرات بنیادی دمکراتیک در تمامی زمینه های سیاسی اجتماعی در این کشور باشیم.

19.01.2011



www.gozareshgar.com











۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه

بهروز سورن: حسین را هم اعدام کردند, فردا نوبت کیست؟


حکومت دار و درفش و سرنیزه جمهوری اسلامی همچنان به اعدام و شکنجه فرزندان شریف کشورمان ادامه می دهد. سی و دو سال سرکوب و قلع و قمع مخالفان و منتقدان از سوی جمهوری اسلامی سپری شده است و نظام استبدادی حاکم همچنان به حصر و شکنجه و نابود کردن زندانیان سیاسی کارگران دانشجویان و زنان ایران با وقاحت تمام و کمال ادامه میدهد. حسین خضری را هم اعدام کردند, فردا نوبت کیست؟ بی شرمی این قاتلان تا حدی است که خبرگان و سرمایه های انسانی مردم کشورمان را در سیاهچال های مخوف خود افکنده و لحظه ای از آن غافل نشده و نمی شود. سایه اعدام و نیستی بر سر زحمتکشان و فرهیختگان خیمه افکنده است و سیاهی شوم آن دغدغه خاطر همه زنان و مردان متعهد و پایبند به حقوق انسانها میباشد.



گذشت زمان اما این رژیم فاسد را تکیده و رسوا تر از هر زمان دیگری کرده است. اعدام و نابودی مخالفان سیاسی همواره آخرین راه تصفیه حساب حکومتها با اعتراضات مردمی است. اینچنین است که پس از اعتراضات خیابانی صورت گرفته این جانیان حاکم ماشین اعدام ها را دوباره بکار انداخته اند. جمهوری اسلامی امروزه نه یک نظام مرموز در انظار عمومی بلکه حکومتی شناخته شده با مختصات خشونت طلبانه و انسان ستیزانه در دیده جهانیان بشمار میرود.



همبستگی بین المللی مردم و زحمتکشان سرزمینهای دیگر با کارگران و دانشجویان و زنان کشورمان رفته رفته در ابعادی بسیار گسترده تر از همیشه طرح و شکل می گیرد. این همبستگی که فراتر از منافع دولتها در ارتباط با حکومت جمهوری اسلامی است نوید آغاز مرحله ای است که نقش تبانی های میان دولتی در نهان و اشکار را کمرنگ تر و تحت الشعاع خود قرار میدهد. سکینه آشتیانی بعنوان یک قربانی تحجر اسلامی در ابعاد بین المللی مطرح میشود و حمایت گسترده از فعالین کارگری زندانی از سوی اتحادیه ها و سندیکاهای بین المللی همچنان تداوم دارد.



جمهوری اسلامی اما بی توجه به اعتراضات وسیع جامعه جهانی از هیچ اقدامی برای پیشبرد اهداف ضدبشری و خشونتبار خود کوتاهی بعمل نمی آورد. هم از اینروست که شق اصلاح پذیری این نظم موجود را میتوان بی پایه و اساس خواند . قهر این رژیم با فرزندان شریف و متعهد مردم کشورمان نظیر حسین خضری هم اکنون بیش از پیش نمایان شده است. اصلاح این رژیم جز با ریشه کن کردن آن ممکن نیست.



جمهوری اسلامی از ابتدا تا هم اکنون جز بر پایه ریا, فساد و تباهی و انسان ستیزی استوار نبوده است. از آن جمله اند:



دروغگوئی و تحمیق عوام از ابتدای مبارزات عمومی سراسری – مجانی شدن آب و برق و پول نفت



تشکیل دستجات لباس شخصی برای ممانعت از طرح عقاید شخصی و سازمانی تشکل های سیاسی و مدنی



تهدید و ارعاب صاحبان قلم و به آتش کشیدن و تصرف مراکز انتشاراتی



تشکیل گروه های غیر رسمی برای به چماق و زنجیر بستن جوانان و دانشجویان در مراکز علمی



دستگیری و شکنجه و اعدام مخالفان



فشار و تهدید جامعه زنان برای اجرا و رسمیت بخشیدن به قوانین پیدا و نهان حجاب اجباری در کشور



ایجاد دخمه های مخوف برای زندانی کردن مخالفان مضاف بر زندانهای ستم شاهی



دستگیری های گسترده فعالین سیاسی اجتماعی و هنری و ورزشی و اعدام های فله ای سالهای 1359 و 1360 برای ایجاد ترس و وحشت عمومی در جامعه



کشتار هزاران زندانی سیاسی در دهه شصت و بویژه کشتار جمعی زندانیان سیاسی در تابستان 67



بی اعتنائی به هر گونه روند قانونی و حقوقی و عرفی در اجرای احکام بیدادگاههای این دوران



سرکوب اقوام و ملل ساکن ایران در ترکمن صحرا کردستان بلوچستان خوزستان و اذربایجان



ایجاد جو نظامی و سرکوب در سراسر ایران با اتکا به نهادهای سرکوب سپاه ارتش کمیته های انقلاب و بسیج همراه با دستجات و وحوش سازمانیافته لباس شخصی



ترور ده ها مخالف سیاسی و تبعیدی در خارج از مرزهای کشور



بحران سازی و ایجاد تورم گرانی و فقر اعتیاد ناامنی برای شهروندان



تداوم جنگ خانمان برانداز 8 ساله با عراق و صدمات اقتصادی و جانی وسیع و جبران ناپذیر برای کشور و مردم ایران



ایجاد جو خفقان و سانسور بر جراید وحق آزادی بیان



اقدام و تلاش برای دستیابی به سلاح هسته ای در شرایطی که گفتمان تجزیه این سلاح ها و دستیابی به صلح جهانی معضل و مشغله جوامع انسانی است .



و..........



این همه مهر ننگی هستند بر دامان ناپاک این نظام استبدادی و هرگونه تلاش برای شستن و یا کمرنگ تر کردن آلودگی های آن کوششی برای حفظ نظام و تداوم این جنایات است.



حسین را نیز همانند فرزاد و هزاران ستاره دیگر در یادها زنده نگاه داریم




بهروز سورن



15.1.2011



www.gozareshgar.com

۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه

حسین جان، چرا بودنت باعث می شد که ارکان مقتدر نظام پوسیده اسلامی بلرزد و فرو ریزد؟

حسین جان ، جایت خالی ، امروز تظاهرات ضد اعدام بود و وجدان های بیدار آمده بودند ، اما شرمنده ام حسین جان که از بیشمار مبارزین خبری نبود و فقط از هر ۱۰۰۰ نفر جمعیت انبوه ایرانیان شهر ما تنها یکی آمده بود ، حالا میفهمم که چرا حتا از جان یکی هم نمیگذرند ، چرا که می دانند وجدان های بیدار همچون تو در این روزهای سیاه انگشت شمارند و دراکولای جنون مذهب نیاز به خون وجدان های بیدار دارد . حسین جان اعدام تو نه نشان اقتدار اسلام پوسیده شان است (که بوی گندش دنیا را بر داشته است و آن را به نماد لجن زار مذهبی تبدیل کرده اند ) بلکه نشان ضعف و زبونی اسلام حقیرشان است

۱۳۸۹ دی ۲۴, جمعه

امروز تونس , فردا ایران

به دنبال ناآرامی‌ها و تظاهرات ضد دولتی ِ چند هفته‌ی اخیر در شهرهای مختلف تونس، زین‌العابدین بن علی، ديکتاتور 74 ساله و رئیس جمهوری تونس از قدرت کناره گیری و از این کشور فرار کرد. هر چند که پیروزی مردم تونس کامل نشده است و جانشینان رئیس جمهور سابق همچنان در قدرت هستند و ارتش و نیروی پلیسی تونس همچنان در خیابان و آدم می کشند ولی پیروزی کامل مردم تونس نزدیک است ودر صورت پیروزی کامل مردم تونس و جشن پیروزی آنها می توانیم ما هم در خیابان ها ریخته و شادی کنیم. باید این خبر را همه جا رساند و آماده بود.مردم تونس توانستند بن علی را فراری دهند و مردم ایران هم می توانند سید علی را فراری دهند. باید تلاش کرد پیروزی نهائی مردم تونس را وسیله ای سازیم برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی

پیشنهاد شرکت در تظاهرات امروز تونسی ها در شهر کلن

پیشنهاد رسیده : همانطور که می دانید امروز شنبه ساعت 16.00 جلوی در اصلی ایستگاه مرکزی قطار گردهمائی ایرانیان در اعتراض به اعدام ها در زاهدان و دیگر شهرها برگزار خواهد شد و در همان نزدیکی و جلو در اصلی کلیسا کلن تظاهرات مربوط به تونس در همان ساعت 16.00 خواهد بود بنابراین ما می توانیم ساعت 15.30 تا 16.30 در گردهمائی ایرانیان شرکت کنیم و سپس به تظاهرات تونسی ها بپیوندیم و هم اینکه می توانیم در همانجا با برگزارکنندگان ایرانی وتونسی  هماهنگ کنیم و تصمیم جمعی بگیریم.
در اینجا  هر 2 فراخوان را می توانید باری دیگر بخوانید.

فراخوان به گردهمائی اعتراضی در کلن


در حمایت از مردم بلوچستان و اعتراض به اعدام ها در ایران

اعدام ، قتل عمد دولتی است.

با توجه به اعدام های اخیر صورت گرفته در زاهدان توسط رژیم جمهوری اسلامی و ضرورت محکوم کردن این اعدام های غیر انسانی ؛ ما همه نبروهای آزادیخواه و ضد اعدام را دعوت به شرکت در یک آکسیون اعتراضی بر علیه اعدام ها ی صورت گرفته در قم ؛ زاهدان ، کردستان، تهران و ....می نمائیم . با توجه به احکام غیر انسانی اعدام در جمهوری اسلامی و آغاز موج اعدام در ایران ، ضرورت برگزاری آکسیون های اعتراضی گسترده در شهرهای مختلف جهان وجود دارد. امیدواریم در دیگر کشورها نیز نسبت به اعدام های صورت گرفته در زاهدان , شاهد تظاهراتهای اعتراضی آزادیخواهان باشیم.
از تمامی نهاد ها ، افراد و تشکلها درخواست می کنیم که در مقابل این جنایات صورت گرفته ، سکوت نکرده و آن همبستگی و دفاعی که از مبارزین کرد و اعتراض به اعدام ها نموده اند نسبت به مردم بلوچ نیز داشته باشند.


سرنگون باد جمهوری اسلامی

جمعی از چپهای شهر کلن
جمعی ازآنارشیستهای شهر کلن
فعالین هسته اقلیت شهر کلن
کانون همبستگی با کارگران ایران - نورد راین وستفالن


Ort: Haupteingang von Hauptbahnhof 
Wann: Am Samstag 15.01.2011 um 16:00-17:00

Das Volk von Tunesien braucht unsere Solidarität

Tunesien ist seid 200 Jahren eine französische Kolonie. Daran änderte auch die "Unabhängigkeit" 1956 nichts. In Tunesien herrschte und herrscht ein von Frankreich und von der EU abhängiger und kontrollierter Diktator. Seid 1987 ist dies Präsident Zine El Abidine Ben Ali, eine korrupte Marionette der Europäischen Union. Während uns das Land als Urlaubsparadies verkauft wird, mit kilometerlangen "Traumstränden", saugen internationale und besonders französische und EU-Banken und Konzerne Tunesien aus. Von EU-Polizisten trainierte Geheimdienst-Schläger sorgen dafür, dass das Volk weiter mitmacht. Doch das Leben der Menschen in Tunesien wird immer unerträglicher. Jeder vierte Tunesier ist arbeitslos, in vielen Region sogar jeder Zweite ! Zeitungen,Internet und TV “ alles wird zensiert, natürlich im Namen des "Kampfes gegen den Terrorismus". Im Dezember 2010 nun hat es der junge arbeitlose Akademiker Mohamed Bouazizi nicht mehr ertragen: Nachdem er trotz Studium keinen Job fand, wollte er wenigstens Gemüse verkaufen. Als man ihm auch das nicht genehmigte, zündete er sich aus Protest selbst an und verbrannte in aller Öffentlichkeit. Seid dem ist das tunesische Volk in Aufruhr. Es hat seine Unterdrücker satt und ist nicht mehr bereit, sich kampflos erniedrigen und ausbeuten zu lassen. Seid einem Monat gibt es täglich Demonstrationen, Versammlungen und  dank der von der EU ausgerüsteten Polizei  Staatsterror, Straßenkämpfe, Schüsse und Tote. Am Donnerstag, 13.Januar 2011, kam es in der Hauptstadt Tunis zu Kämpfen, die Polzei tötete 8 Demonstranten. Innerhalb der letzten Tage sind mehr als 60 Regimegegner vom Staat ermordet worden. Alle Schulen und Universitäten sind geschlossen, Präsident Ben Ali lässt die Armee aufmarschieren (Natürlich auch trainiert und bewaffnet von der EU).Am Morgen des 12.Januars hat die Polizei den Vorsitzenden der tunesischen Kommunistischen Arbeiterpartei PCOT, Hamma Hammami, in seiner Wohnung verhaftet und verschleppt. Mit ihm wurden bereits hunderte Menschen aus dem ganzen Land entführt, verhaftet und in Gefängnissen und Folterkellern gequält. Der Diktator rechtfertigt den Staatsterror, indem er die Demonstranten selbst mit "Terroristen" und "Extremisten" gleichsetzt.

Wir fordern die sofortige Freilassung von Hamma Hammami und allen Werktätigen, die wegen ihrem gerechten Widerstand gegen Diktatur und Armut in Gefängnissen sitzen !
Wir fordern ein Ende des Staatsterrors gegen das tunesische Volk !
Wir fordern ein Ende der Unterstützung der Diktatur durch Frankreich, Deutschland und die EU !
Weg mit dem korrupten Regime Ben Alis ! Für eine demokratische Republik Tunesien !
Hoch die internationale Solidarität !

Solidaritätsaktion  Samstag 15.01.2011  Domplatte  Köln
um 16uhr

سرانجام شورش بر حق مردم تونس چه خواهد بود!؟

  دقایقی پیش رسانه های عمومی بر با تیتر درشت در صفحه اول خویش نوشتند:" قیام مردم تونس پیروز شد: رييس جمهوری تونس از کشور گریخت" *

دوستان! شکی نیست که از مبارزات قهرمانانه مردم تونس باید دفاع کرد. شورش مردم تونس علیه رزیم مستبد و وابسته به امپریالیسم بر حق است. اما در عین حال نباید از هول حلیمی که سران کشورهای امپریالیستی غربی برای به انحراف کشادن مبارزات خودانگیخته مردم تونس پخته اند یا خواهند پخت با سر به دیگ جوشان افتاد! سرانجام این مبارزات قهرمانانه مردم تونس معلوم نیست! هنوز معلوم نیست در پشت درهای بسته حاکمان تونس چه زد و بندهائی با قدرتهای خارجی صورت گرفته یا خواهد گرفت.چارچوب رژیم ارتجاعی تونس کماکان برقرار است. ضربه ای کاری خورده است، اما هنور شیرازه و ریشه اش از بین نرفته است و موجود است. به یاد آوریم که با رفتن شاه سران کشورهای غربی بختیار را به سر کار آوردند تا مبارزات مردم ایران در سال 1357 را که میرفت هر چه رادیکالیزه تر شود به انحراف کشاند! در نهایت سران کشورهای غربی به رهبری امپریالیسم آمریکا در جزیره گوادالوپ با یک زد و بند فاجعه آمیز با دارودسته خمینی حکومت را به رژیم آمریکائی پهلوی به خمینی و جمهوری اسلامی واگذار نمودند. به یاد داشته باشیم هیچ مبارزه خوانگیخته توده ای فرجامی جز به زیر پروبال رژیم حاکمان مستبد قدیم یا جدید ندارد. بدون خرد و داغان کردن ماشین دولتی ( ارتش و وزا تخانه ها، موسسات دولتی زندانها و دادگاه) مبارزات بحق مردم تونس نمی تواند یک حکومت نوین دمکراتیک با استقلال از امپریالیستها برای تعیین سرنوشت خویش بوجود آورد.
برهان عظیمی
2011 ،14 ژانویه



۱۳۸۹ دی ۲۳, پنجشنبه

حفظ تمامیت ارضی یا تجزیه کشور های موجود یا برداشتن تمامی مرزها

از زمانی که در جوامع بشری , پس از جنگها و خونریزی های فراوان در طول تاریخ  که منجر به شکل گیری کشور های گوناگون شد,  ما یا شاهد کشور گشائی ها بوده ایم , یا شاهد به استقلال رسیدن کشورهای تحت مستعمره , یا شاهد تجزیه کشورهای شکل گرفته و به رسمیت شناخته شده بوده ایم  یا تلاش برای حفظ تمامیت ارضی کشورهای شکل گرفته به هر قیمتی را دیده ایم که در بسیاری از این موارد با جنگها و کشتار های زیادی همراه بوده است و صدمات زیادی به لحاظ جانی و مالی به بشر زده شده است و کلا محیط زیست آسیب های فراوانی دیده است.
در رابطه با مسئله ملی و چگونگی برخورد با آن تا کنون نظرات و راه حل های متفاوتی ارائه شده است . سوای اینکه نظرات داده شده ، پیشنهاد 1 نفر است یا طرفدار میلیونی دارد را می توان اینگونه تقسیم بندی کرد. 1- طرفداران ناسیونالیست حافظ تمامیت ارضی ، که با هر گونه تغییرات در چارچوب مرزهای کنونی مخالف بوده و حاضر است حتی با کشتار ، آدم کشی و قتل  در محل سکونت ملیتها ، همچنان مرزهای موجود را حفظ کند. 2- طرفداران یک حاکمیت فدرال بر اساس تقسیمات استانها در هر کشوری 3 - طرفداران یک حاکمیت فدرال بر اساس سکونت ملیتها ، این طرح به اختلافات ملی و قومی شدیداً دامن می زند و از طرفی تعدادی از شهرها در بسیاری از کشورها چند ملیتی است و این طرح در این شهرها دچار مشکلات جدی و خشونت می شود. این دیدگاه آدمها را بر اساس نژاد ، ملیت یا زبانشان تقسیم و جدا سازی می کند . 4 - احیای  ایران بزرگ یا امپراطوری بزرگ عثمانی و... طرفداران ناسیونالیست این نظر به دنبال آن هستند که به مرزهای قدیم کشورهای بزرگ برگردند. 5 - طرفداران تشکیل کشورهای بزرگتر بر اساس زبان مشترک. 6- جدائی ملیتهای مختلف از ایران ، افغانستان و ... وتشکیل کشور کوچک مستقل توسط ناسیونالیستها حتی با کشتار ، آدم کشی و قتل برای رسیدن به هدف 7- طرح خود مختاری ملیتهای ساکن در هر کشور 8- طرح جدائی در هر کشور، تشکیل کشور و دولت مستقل و سپس برداشتن مرزها مانند اتحادیه اروپا ( اما در حد همان کشور سابق قبل از جدائی) ، این نظر ناسیونالیستی معتفد است که این اتحادیه زبان مشترک ندارد و هر کسی به زبان خودش صحبت می کند. 9 - دیدگاه رفرم که معتقد است صرفاً باید حقوقی را به آنها داد مانند حق صحبت به زبان مادری ، حق تدریس زبان مادری ، حق نوشتن به زبان مادری در نشریات و کتابها و... اما با حفظ مرز کنونی 10- مخالفان وجود دولتها , که طرفدار برداشتن تمامی مرزهای موجود هستند و معتقدند که این دولتها هستند که به جدائی انسانها دامن می زنند و هدفشان حکومت کردن بر مردم بخشی از کره زمین تحت لوای حاکمیت ملی است. به نظر من ، وجود ملیتهای مختلف در بسیاری از کشورها و تبعیض هائی که به آنها می شود یک واقعیت دردناک است , اما راه حلی که من کاملاً از آن دفاع می کنم ، برداشتن تمامی مرزها از روی کره زمین و نابودی دولتهای به اصطلاح ملی است و بنابراین با تشکیل دولتهای ملی جدیدتر و حتی آن دولتهای ملی که وجود دارد نیز مخالفم. چراکه اگر اعتقادی به حاکمیتهای ملی چه غالب و چه مغلوب ، چه کوچک و چه بزرگ نداشته باشیم ، اگر انسانها را نخواهیم بر اساس نژاد ، فرهنگ، جنسیت، مذهب ، زبان ، ملیت، رنگ پوست، محل تولد ، خاک بخشی از زمین، سرزمین پدری و مادری (وطن)، مرزهای موجود و...تقسیم کنیم و اگر به جای آنها انسان محور باشیم آن موقع سیاست ما با کسانی که اولویت و محوریت شان با ما فرق می کند یکسان نخواهد بود. برداشتن مرزها بصورت مرحله ای شدنی است یعنی هر کسی مرزهایش را با همسایگانش بر می دارد و هر کسی هر جائی که می خواهد می تواند کار، مسافرت یا زندگی کند. سپس حاکمیتهای ملی و ارتش کشورها نیز منحل شوند . آن موقع نمی توان انسانها را با توجه به ملیتشان و مرزهای موجود تعریف و تقسیم بندی کرد و به جای حاکمیتهای ملی،
واحد های خود گردان محلات ، ادارات ، کارخانه ها و شورا های مختلف محلات  که در هر منطقه شکل میگیرد و همه مردم محل در آن شرکت میکنند ( نه نمایندگان آنان ) و مشارکت در اشکال متفاوت تشکلات داوطلبانه اجتماعی , که در این زمینه می توانید به این 2 لینک مراجعه کنید.
http://andishehnovin.blogspot.com/2010/02/blog-post_17.html
http://andishehnovin.blogspot.com/2010/02/blog-post_25.html
نظام جلالی

۱۳۸۹ دی ۲۲, چهارشنبه

فراخوان به گردهمائی اعتراضی در کلن


در حمایت از مردم بلوچستان و اعتراض به اعدام ها در ایران

اعدام ، قتل عمد دولتی است.

با توجه به اعدام های اخیر صورت گرفته در زاهدان توسط رژیم جمهوری اسلامی و ضرورت محکوم کردن این اعدام های غیر انسانی ؛ ما همه نبروهای آزادیخواه و ضد اعدام را دعوت به شرکت در یک آکسیون اعتراضی بر علیه اعدام ها ی صورت گرفته در قم ؛ زاهدان ، کردستان، تهران و ....می نمائیم . با توجه به احکام غیر انسانی اعدام در جمهوری اسلامی و آغاز موج اعدام در ایران ، ضرورت برگزاری آکسیون های اعتراضی گسترده در شهرهای مختلف جهان وجود دارد. امیدواریم در دیگر کشورها نیز نسبت به اعدام های صورت گرفته در زاهدان , شاهد تظاهراتهای اعتراضی آزادیخواهان باشیم.
از تمامی نهاد ها ، افراد و تشکلها درخواست می کنیم که در مقابل این جنایات صورت گرفته ، سکوت نکرده و آن همبستگی و دفاعی که از مبارزین کرد و اعتراض به اعدام ها نموده اند نسبت به مردم بلوچ نیز داشته باشند.


سرنگون باد جمهوری اسلامی

جمعی از چپهای شهر کلن
جمعی ازآنارشیستهای شهر کلن
فعالین هسته اقلیت شهر کلن
کانون همبستگی با کارگران ایران - نورد راین وستفالن

Ort: Haupteingang von Hauptbahnhof
Wann: Am Samstag 15.01.2011 um 16:00-17:00

۱۳۸۹ دی ۲۱, سه‌شنبه

به نظر دوستان چگونه بحث در مورد آنارشیسم را آغاز کنیم و ابتدا به چه موضوعاتی بپردازیم?

من پیشنهاد می کنم ابتدا سئوالات را طرح کنیم و هر کسی بگوید که چه سئوالاتی در مورد آنارشیسم در ذهنش وجود دارد? بعد هر کسی به هر کدام از این سئوالات که خواست جواب دهد.در اینجا من سئوالاتی که قبلا شده را می نویسم تا هر کسی خواست جواب دهد تا بحث آغاز شود.در خلال پاسخ به سئوالات دوباره سئوالات جدید طرح خواهد شد. 1- «فایده» آنارشیسم برای اجتماع چیست؟ 2- برای منافع گسترده، آنارشیسم چه سیاستی دارد؟ مثلاً در مورد حوزه‌های نفتی، یا محیط زیست. مثلاً اگر دولتی نباشد و یا اعمال قدرتی از طرف دولت نباشد، از ثروتی مثل نفت چطور می‌شود بهره‌برداری کرد؟ یا در مورد محیط زیست، مثلاً فرض کنید عده‌ای علاقه دارند که گونه‌های در معرض خطر را شکار کنند. یا اینکه می‌خواهند ضایعات شیمیایی کارخانه‌های خود را اطراف شهر تخلیه کنند.آنجا که شورای محلی وجود ندارد.. دارد؟ یا اینکه اگر آن حومه یک شورای محلی دارد ممکن است توسط آن کارخانه‌دار به آنها رشوه داده شود. برای این معضلات، آنارشیسم چه جوابی دارد؟ 3- آیا آنارشیسم از سوسیالیسم پدید آمده است؟ 4- آیا آنارشیسم از زوایه ی دید تاریخی پدیده ای از سوسیالیسم است؟ 5- دمکراسی مستقیم چیست? 6- آیاتفکر آنارشیستی در ایران می تواند یه یک آلترناتیو جدی تبدیل شود? 7- مهمترین وظایف آنارشیستها در شرایط کنونی ایران چیست? 8- شیوه سازماندهی و مبارزاتی آنارشیستی چگونه است ?

محل بحث و گفتگو در سایت روزنامه
http://roozna.me/node/724 

۱۳۸۹ دی ۱۷, جمعه

نامه سرگشاده جمعی از وبلاگ نویسان و کاربران بالاترین درباره حذف های گسترده در بالاترین

آنچه بر بالاترین گذشت: نامه سرگشاده جمعی از وبلاگ نویسان و کاربران بالاترین درباره حذف های گسترده در بالاترین

ﮐﺎﺭﺑﺮﺍﻥ ﻭﺏﺳﺎﻳﺖ ﺑﺎﻻﺗﺮﻳﻦ، ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺭﺳﺎﻧﻪ، ﺩﺳﺖ ﺍﻧﺪﺭﮐﺎﺭﺍﻥ ﻭ ﻣﺨﺎﻃﺒﺎﻥ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﺠﺎﺯی ﭘﺎﺭﺳﯽ ﺯﺑﺎﻥ
به تازگی وبسايت بالاترين که به ادعای پديدآورندگانش محيطی جهت اطلاع رسانی، پوشش آزاد خبری و حمايت از محتوای فکری توليد شده در فضای وب فارسی است، به صحنه ی حذف گسترده کاربران و تنشهایی مخرب تبديل شده است که عمدتا ناشی از سوء تدبيرها و ضعف مديريتهای گردانندگان اين وبسايت بوده است. به رغم سهم اصلی مديريت بالاترين در پيدايش و شدت گرفتن بحران پيش آمده، تلاش شد تا اين بی تدبيری ها با حذف کاربران و انسداد فضای گفتگو پوشانده شوند و در ادامه، تصوير وارونه ای از وقايع پيشآمده ترسيم گردد. در اين ميان کاربران حذف شده بی آنکه مجال دفاع از خود در فضای بالاترين را داشته باشند، از طرف گردانندگان بالاترين با عناوينی ناصواب و غيرمنصفانه و خصوصياتی خلاف واقع توصیف شدند. اين در حالی است که اغلب این برخوردهای حذفی حتی بر خلاف مرامنامه وبسايت بالاترين بوده و هيچگونه انطباقی با قوانين فعاليت در اين وبسايت نداشته اند. در امتداد اين روند، مسدود شدن نزديک به دويست حساب کاربری در کمتر از يک نيم روز گمانه زنیهای مختلفی را در ميان کاربران و خوانندگان اين وبسايت برانگيخت اما در اساس، سير وقايع مورد نظر به ترتيب دیگری بوده است:
چالشهای بوجود آمده و اعتراضات اخير کاربران و مخاطبان بالاترين از آنجا آغاز گرديد که پيش از اين، مديريت بالاترين به منظور جلب نظر بخشی از مخاطبين مذهبی اش طی اقدامی شتابزده، بیسابقه، غيرمتعارف و طرفدارانه، با دخالت در خرده مباحث عقيدتی شکل گرفته، اقدام به حذف برخی مطالب و مسدود کردن حساب شمار قابل توجهی از کاربران نمود. این نکته را بایستی یادآوری کرد که حتی بخشی از کاربران معترض نسبت اين اقدام، نه تنها خود طرفدار اينگونه لينکهای بحث انگيز نبوده اند، بلکه در مواردی خود نيز در مقام منتقد آن نوشته ها ظاهر می شدند، اما دخالت و عدم بيطرفی تيم هدايت کننده بالاترين را غيرسازنده دانسته و نسبت به عواقب مخرب آن هشدار دادند. به بیانی ديگر، واکنشهای يادشده ناشی از نگرانی کاربران وبسايت بالاترين نسبت به دخالت و اعمال نظر شخصی مديريت در محتوای ايجاد شده توسط ديگر کاربران و محدود کردن مرزهای آزادی بيان از جانب گردانندگان بالاترين بود. با اين وجود متاسفانه مديريت بالاترين تلاش نمود تا ماهيت اين اعتراضات را صرفا به دفاع این کاربران از وهن دين و دين داران تقليل دهد. به هر حال پس از واکنش کاربران نسبت به محدويتهای بوجود آمده برای آزادی بيان در فضای بالاترين و همچنين در پی صدور بيانيه ای که به امضای چند صد کاربر فعال بالاترين رسيد، مديريت بالاترين موقتا از اجرای برنامه ی خود عقب نشينی نمود. اجرای دو طرح نظرسنجی از کاربران و بازديدکنندگان سايت (که نتایج حاصل از آن رفتار مدیران بالاترین را چندان تائید نمی نمود)، تعديل در مواضع مديريت، انجام چندين مصاحبه با سايتهای خبری و حضور در برنامه پارازيت صدای آمريکا توسط آقای مهدی يحيی نژاد، اقداماتی بود که از جانب مديران بالاترين صورت پذيرفتند. مجموعه ی اين امور که در آن زمان چشم انداز مثبتی از اصلاح رفتار و نگرش مديريتی در بالاترين را به نمايش گذاشت، سبب شد که اغلب کاربران به منظور نشان دادن حسن نيت، فعاليت عادی خود در بالاترين را از سر گرفته و ادامه ی اين روند اصلاحی را خواستار شوند، هرچند که اندکی بعد نحوه ی اداره ی وبسايت بالاترين دوباره دستخوش تغييرات غير سازنده گرديد و مدیریت بالاترین بار دیگر رویه ی یکسویه و همراه با سوظن خود را از سر گرفت.
سرانجام در روز يکشنبه ٢٨ آذرماه سال جاری، شماری نزديک به ٢٠٠ کاربر که عمدتا از ميان فعالترين های بالاترين بودند به همراه تعداد زيادی از لينکهای ارسالی آنها بصورت ناباورانه ای حذف گرديدند. روند حذف گسترده ی کاربران به نوعی خبر از يک پاکسازی عقیدتی گسترده در بالاترين می داد، آنچنان که مديريت بالاترين نيز در قالب نظراتشان ذيل برخی لينکها بدان معترف گشتند. غالب حذفها در ساعات اوليه بامداد همان روز انجام پذيرفتند و آمار حذفشدگان نشان از آن داشت که ليستی از پيش تعيين شده در دستور کار قرار گرفته بود، آنچنان که برخی ا ز کاربران تصفيه شده، نه تنها در حوادث آنروزها دخيل نبودند، بلکه بنا به دلايل شخصی، هفته ها بود که در وبسايت بالاترين کوچکترين فعاليتی نيز نداشتند. برخلاف روال گذشته، جزييات حذف کاربران و دلايل مربوطه از سوی مديريت بالاترين تا به امروز اعلام نگرديده است و صرفا به درج عنوان کلی “نقض قوانين بالاترين” در صفحه ی شخصیشان اکتفا شده است. در آن حين، ظريفترين اعتراض کاربران به روند درپيش گرفته شده نيز تحمل نمیشد و به حذف اين کاربران منجر میگرديد. جمعی از کاربران حذف شده به دنبال راهکارهای بنيادين و جايگزين ازجمله ايجاد فضاهای مشابه بالاترين، نظير “بخش فارسی ديگ” بودند. حتی بنا بر پاره ای شهود، فعاليتهای انتقادی اين قشر از کاربران و تلاششان برای ايجاد و شکلگيری شبکه های اجتماعی جايگزين در محيطهای ديگر همانند فرندفيد و فيسبوک، از جانب تيم بالاترين رصد گرديده و مبنای حذف آنها قرار گرفت.
حذف شمار بيشتری از کاربران در طی روزهای بعد همچنان ادامه يافت و در تمام اين مدت هيچ توضيحی از سوی مديريت بالاترين برای اينگونه رفتارهای بی سابقه و واکنشهای نامتعارف ارائه نگرديد. اينهمه در حالی رخ میداد که برخوردهای صورت گرفته در تضاد آشکار با مرامنامه وبسايت بالاترين مبنی بر پايه ريزی اين وبسايت بر مبنای وب ٢ و محيط کاربر محور بود. اين رخدادها از آن جهت برای بسياری باورنکردنی و عجيب بود که نفس انجام شان در تباين کامل با مواضع قبلی مديريت بالاترين، از جمله مصاحبه اخير آقای مهدی يحيی نژاد با صدای آمريکا، در صحه گذاشتن بر وجود آزادی بيان در وبسايت بالاترين بود. بسیاری از خود می پرسیدند چگونه می شود که ادعای تحقق آزادی بیان در بالاترین چنین زود رنگ می بازد و کاربرانی که سال ها در گردش اطلاعات و ارائه تحلیل های گونه گون کوشیده اند، اینک با اتهامات مختلفی روبرو می شوند. اتهاماتی که حتی از امکان پاسخگویی به آنها نیز محروم گشته اند.
به رغم همه اين موارد، بالاترين به جای اقناع معترضين، با برجسته نمودن رفتار و گفتار بعضاً نامتوازن تعداد انگشت شماری از کاربران، سعی در تخطئه کليت و ماهيت اعتراضها و غير منطقی جلوه دادن معترضين داشت. از طرف ديگر با در نظر گرفتن اين موضوع که ليست حذف شدگان در اختيار بالاترين بوده است، بر حسب روال معمول انتظار میرفت نسبت به يکايک حذفها توضيح کافی ارائه گردد، اما متاسفانه توضيحات بالاترين همانند کيفرخواستی دسته جمعی بود که در آن اکثريت کاربران مورد تهمت های ناروا قرار میگرفتند. اين شيوه به دور از اخلاق حرفه ای، بر حس بی اعتمادی گسترده کاربران بالاترين نسبت به مديريت بیشتر دامن زد. مجموعه وقايع يادشده که بستر اصلی آنها عدم بیطرفی مديريت بالاترين، ارائه تعاريف و مشی غيرمتجانس با مرامنامه بالاترين، عدم خويشتنداری ضابطين وبسايت و در نهايت برخوردهای آمرانه و سليقه ای گردانندگان وبسايت بالاترين بود، کار را بدانجا رسانيد که گروهی از کاربران اخراج و حذف شدند، تعدادی عزم کوچ کرده يا به قهر بالاترين را ترک گفتند و ماندگان نيز يا بی رغبت شده و يا از هراس حذف تن به سکوت و کرنش دادند. دامنه اين حوادث تا بدانجا پيچيده شد که حتی شخص آقای مهدی يحيی نژاد در قالب نظری در وبسايت فرندفيد، به وجود بحران در وبسايت بالاترين معترف گرديدند. اما اعتراف به وقوع بحران به تنهایی چاره ساز نیست. چه آنکه برای حل بحران، باید وجود و حضور سوی دیگر این اتفاقات را نیز باید به رسمیت شناخت. آنها که در سوی دیگر این وقایع ایستاده اند، گرچه به نظر تنها شناسه هایی مجازی می آیند، اما این تنها جبر زمانه است، چه آنکه در پس این شناسه ها نیز انسانهایی هستند که چه بسا بسیاری شان از فرهیختگان جامعه ایران باشند. مواجهه با یک جامعه ی متکثر و پویای انسانی، متفاوت از برخورد با عناصر ایستا یا فرمول های ریاضیاتی است.
ما امضا کنندگان اين نامه؛ متشکل از وبلاگ نويسان و همچنين کاربران فعلی و پيشين وبسايت بالاترين، با حفظ تنوع و تفاوت های سیاسی و فکری میان خود، از آن جهت که اين وبسايت با کمک يکايک کاربرانش به نقطه ای از شکوه و اعتبار دست يافته بود و اينک در اثر اعمال سياست های نادرست و شتاب زده در سراشيب مخاطره قرار گرفته است، عميقا متاسف و متاثر هستيم. با اينحال در نگاهی کلان، جبران خسارتهای ايجاد شده را ناممکن نمی دانیم، اما تصور میکنيم گذشت زمان و بی توجهی نسبت به حل معضلات پديدآمده یا سخن گفتن در تریبون های یکسویه علیه آن کاربران، عمق خسارتهای به وجود آمده را به مراتب بيشتر خواهد ساخت و اثرات زيانباری را برای وبسايت بالاترين و اعتبار اين شبکه اجتماعی مجازی پديد خواهد آورد و در نقطه ی مقابل به منزله ی از دست رفتن فرصتی برای کاربران وب ٢ فارسی خواهد بود.  در پايان، عذرخواهی از این برخوردهای حذفی، بازکردن حسابهای مسدود شده کاربران، بازگرداندن لينکهايی که دستخوش حذف و سانسور گرديده اند، ايجاد فضايی امن و بدور از دغدغه حذف و سانسور برای کاربران و همچنين تضمين آزادی بيان را کليد برونرفت از بحران به وجود آمده میدانيم.
با احترام،
امضا کنندگان:
آدرس وبلاگ آدرس صفحه کاربری در بالاترین نام کاربری بالاترین
http://balamusics.wordpress.com http://balatarin.com/users/aalijenaab aalijenaab 1
http://akarim8808.blogspot.com/ http://balatarin.com/users/akarim akarim 2
http://artahermes.wordpress.com/ http://balatarin.com/users/artahermes artahermes 3
http://balva.wordpress.com/ http://balatarin.com/users/balva balva 4
http://Bhrngi.blogspot.com http://balatarin.com/users/behrangi Behrangi 5
http://behzad-fathi.blogspot.com/ http://balatarin.com/users/behzad333 behzad333 6
http://brabt.blogspot.com http://balatarin.com/users/brabt brabt 7
http://gomrah.wordpress.com/ http://balatarin.com/users/bruno bruno 8
http://taqiehh.wordpress.com/ http://balatarin.com/users/cesc Cesc 9
http://yekazadmard.wordpress.com/ http://balatarin.com/users/ezel Ezel 10
http://onvaredonya.blogspot.com/2009/09/blog-post.html http://balatarin.com/users/ferdows ferdows 11
http://gomnamian.blogspot.com http://balatarin.com/users/gomnamian gomnamian 12
http://greennpath.wordpress.com/ http://balatarin.com/users/green_path green_path 13
http://www.andishehnovin.blogspot.com/ http://balatarin.com/users/humanwatch humanwatch 14
http://Kajputin.wordpress.com http://balatarin.com/users/kajputin Kajputin 15
http://marllboro.wordpress.com http://balatarin.com/users/khaki khaki 16
http://arashbahmani61.blogspot.com/ http://balatarin.com/users/lenny lenny 17
http://omidfardadk.wordpress.com/ http://balatarin.com/users/omid_farda omid_farda 18
http://passionofanna.wordpress.com/ http://balatarin.com/users/polarbear polarbear 19
http://rahafree.blogspot.com/ http://balatarin.com/users/rahafree rahafree 20
www.tahlilesabz.blogspot.com http://balatarin.com/users/roger_s roger_s 21
http://masih22.wordpress.com http://balatarin.com/users/sansor sansor 22
http://serppico.blogfa.com/ http://balatarin.com/users/serpico serpico 23
http://gameron.wordpress.com/ http://balatarin.com/users/shaygan shaygan 24
http://sikhunak.wordpress.com/ http://balatarin.com/users/Sikhunak Sikhunak 25
http://mina10.wordpress.com/ http://balatarin.com/users/simakia Simakia 26
http://tara-niazi.blogspot.com http://balatarin.com/users/taraniazi taraniazi 27
http://tavazon.blogspot.com http://tavazon.blogspot.com/ tavazon 28
http://balatarin.com/users/30na60 30na60 29
http://balatarin.com/users/alfredt alfredt 30
http://balatarin.com/users/amir80 amir80 31
http://balatarin.com/users/amiroo amiroo 32
http://balatarin.com/users/anxious anxious 33
http://balatarin.com/users/arashiros arashiros 34
http://balatarin.com/users/arashxan arashxan 35
http://balatarin.com/users/alieazadi Alieazadi 36
http://balatarin.com/users/ahmad88 Ahmad88 37
http://balatarin.com/users/bigharar Bigharar 38
http://balatarin.com/users/benq benq 39
http://balatarin.com/users/bizbilak bizbilak 40
http://balatarin.com/users/caesar caesar 41
http://balatarin.com/users/daniel7 daniel7 42
http://balatarin.com/users/dardmand dardmand 43
http://balatarin.com/users/donjuan donjuan 44
http://balatarin.com/users/douran douran 45
http://balatarin.com/users/elecgirl elecgirl 46
http://balatarin.com/users/fara_marz fara_marz 47
http://balatarin.com/users/feroyd feroyd 48
http://balatarin.com/users/foozool Foozol 49
http://balatarin.com/users/germany Germany 50
http://balatarin.com/users/greenit greenit 51
http://balatarin.com/users/havaspart havaspart 52
http://balatarin.com/users/heidegger heidegger 53
http://balatarin.com/users/human.rights human.rights 54
http://balatarin.com/users/imanava imanava 55
http://balatarin.com/users/jaxi Jaxi 56
http://balatarin.com/users/kamangiri kamangiri 57
http://balatarin.com/users/leviathan leviathan 58
  http://balatarin.com/users/mahdi626 mahdi626 59
  http://balatarin.com/users/Makaveli Makaveli 60
  http://balatarin.com/users/malekius malekius 61
  http://balatarin.com/users/Manianet Manianet 62
  http://balatarin.com/users/MardeParsi Marde Parsi 63
  http://balatarin.com/users/mahpishuni Mahpishuni 64
  http://balatarin.com/users/mirza59 Mirza59 65
http://pdamon.wordpress.com http://balatarin.com/users/modernity modernity 66
  http://balatarin.com/users/navidan navidan 67
  http://balatarin.com/users/neda_irani neda_irani 68
  http://balatarin.com/users/nima11116 nima11116 69
  http://balatarin.com/users/odiseh60 odiseh60 70
  http://balatarin.com/users/parsi8703 parsi8703 71
  http://balatarin.com/users/pentagerom pentageram 72
  http://balatarin.com/users/persepolis persepolis 73
  http://balatarin.com/users/phenom phenom 74
  http://balatarin.com/users/punishment punishment 75
  http://balatarin.com/users/serpicoo serpicoo 76
  http://balatarin.com/users/SadeqRahimi SadeqRahimi 77
  http://balatarin.com/users/sashtiani sashtiani 78
  http://balatarin.com/users/shakila shakila 79
  http://balatarin.com/users/shab3000 shab3000 80
  http://balatarin.com/users/shapal shapal 81
  http://balatarin.com/users/Terminus Terminus 82
  http://balatarin.com/users/truth-seeker Truth-Seeker 83
  http://balatarin.com/users/vakil vakil 85
  http://balatarin.com/users/wiseman wiseman 86
  . . .
  . . .
  . . .
  . . .
  . . .
  . . .
  . . .
  . . .

۱۳۸۹ دی ۱۶, پنجشنبه

نه قفس برای حیوانات و نه زندان برای انسانها, خواست آزادی همه زندانیان را فریاد کنیم

در فضای آزاد زندگی کردن حق حیوانات و انسانها است پس حق آزاد بودن را از آنها سلب نکنیم .
 تا پایان شهریور ماه امسال، بیش از ٢۰۴ هزار نفر در زندان‌های کشور محبوس بودند.
درصد زنان زنداني 3.5 درصد است که 60 درصد این زنان 19 تا 29 ساله و بسیاری از آنها مادر‌اند و بسیاری از کودکان خردسال آنها همراه با مادرانشان در زندان هستند.
متوسط جهانی حضور شهروندان در زندان، ١٣٣ نفر در هر یکصدهزار نفر است، در حالی که آمار نشان می دهد در برخی استانهای ایران، تعداد زندانیان بیش از سه برابر، حد معمول در جهان است.آمار کل زندانیان کشور نسبت به سال قبل  افزایش ٣۵ درصدی داشته است و در نیمه نخست سال ٨٩، تعداد زندانیان به طور مداوم در حال افزایش بوده است.
تعداد افغان های زندانی در ایران را حدود پنج هزار نفر اعلام می کنند که خبر ازصدور حكم اعدام برای سه هزار زندانی افغان می دهند. البته معلوم نیست که این 5000 افغان  را که شهروند ایران هم حساب نمی کنند در آماربیش از 204 هزار زندانی در نظر گرفته شده اند یا نه? و دیگر اینکه چرا خود مقامات زندانها آمار دقیقی از تعداد زندانیان ندارند?  و این بیش از 204 هزار زندانی,  شامل چند هزار نفر دیگر می شود ? آیا این آمار شامل زندانیان زندانهای غیر رسمی ، غیر علنی و مخفی نیز می شود?
آمار زندانیان ثابت وعلنی در سال 1385 حدود 177 هزار نفر بود که در 71 زندان رسمی به سر می بردند. بنابراین تعداد زندانهای رسمی نیز باید بیش از 71 زندان شده باشد و تعداد زندانهای مخفی نیز باید بیشتر شده باشد با توجه به مبارزات خیابانی سال گذشته و افزایش کل آمار زندانیان در ایران. 


سید هاشم خواستار ,  معلم بازنشسته و  عضو کانون صنفی فرهنگیان خراسان، با انتشار نامه‌ای به مواردی اشاره می کند از جمله :
1- آنطور که زندانیان ابراز می دارند آمار زندانیان بیش از 13هزار است که در خیلی از قسمت‌های زندان هر انسان کمتر از یک متر مربع مساحت دارد که این مساحت برای یک راس گوسفند در طویله است در بند قرنطینه و بند 4 و بند 5 به خاطر کمبود جا به صورت کتابی بسیار فشرده می خوابیدیم در 5/3 متر طول 12 نفر می خوابیدیم یعنی هر نفر یک موزاییک 30 سانتی متری داشتیم .
2- اعدام زندانی ها به صورت مرتب و دسته جمعی صورت می گیرد و در هیچ نشریه و رادیو و تلویزیون وحتی تلوزیون مدار بسته زندان منعکس نمی شود اثرات بسیار سویی نه تنها برای زندانیان که برای کارمندان زندان داشته و در آینده باعث مشکلات روحی و روانی و سرطان برای آنها خواهد شد .
4- کتک کاری و ضرب وشتم شدید زندانیان که به هر دلیل به وسیله نیروهای گارد ویژه صورت می گیرد باعث فشارهای روحی و روانی بر تمام زندانیان و کارمندان زندان و سربازان شده که در ایجاد جامعه نا سالم و تداوم این جامعه نا سالم بسیار موثر است .
5- استفاده از گاز اشک آور و فلفل برای زندانیان به اصطلاح شرور که سایر زندانیان نیز بی نصیب نمی مانند. و تالمات روحی شدیدی برای زندانیان و کارمندان زندان ایجاد کرده که اثرات سوء آن بر روی خانواده و جامعه بسیار شدید است .
5- دیدن و شنیدن زندانیانی که مرتب بر اثر فشارهای درونی و روحی خود زنی و خودکشی و حتی لب هایشان را سنجاق و یا می دوزند که اثرات سویی بر جامعه زندان و جامعه بیرون از زندان می گذارد .
6- دیدن زندانیان مریض جسمی و روحی که باید در بیمارستان و یا در بهزیستی و یا در خانه شان پرستاری و نگهداری شوند و دیدن زندانیانی که نزدیک 20 سال و یا بیشتر است در زندان می باشند .
9- هپاتیت و ایدز در بین زندانیان وجود دارد بدون اینکه آموزش های لازم جهت عدم گسترش به دیگران داده شود. شپش که بیداد می کند
طبق آمار چند سال پیش جمهوری اسلامی , سالانه حدود 800 هزار نفر از 3 روز تا چند سال گذرشان به زندانها افتاده است که البته با توجه به افزایش تعداد کل زندانیان در این سال و مبارزات خیابانی مردم در سال قبل از آن , قطعا در 2 سال گذشته , بیش از 800 هزار نفر از 3 روز تا چند سال گذرشان به زندان افتاده است. 
چند سال پیش که فقط آمار زندانیان در ایران یک و نیم برابر میانگین جهانی بود , آمار پرونده های دادگستری سالانه 6 تا 7 میلیون و آمار زندانیان نسبت به قبل از انقلاب 32 برابر و مجازات تنها 400 نوع جرم در ایران زندان بود و اینک معلوم نیست که تعداد
پرونده های دادگستری سالانه چند میلیون افزایش داشته است?
در تعریف جرم در قوانین ارتجاعی و ضد انسانی ج.ا آمده است : هر فعل یا ترک فعلی که توسط قانون برای آن مجازات تعیین شده جرم محسوب می شود. در واقع با چنین تعریفی از جرم دست خودشان را باز می گذارند برای سرکوب بیشتر مردم.
در تعریف زندان در قوانین ج.ا اینگونه آمده است : زندان محلی است که در آن متهمان و محکومان با قرار یا حکم کتبی مقام قضائی موقتاً برای مدتی معین و یا به طور دائم به منظور اصلاح و تربیت و درمان نارسائی ها و بیماریهای اجتماعی و تحمل کیفر نگهداری می شوند.
اتفاقاً این تعریف زندان در قوانین ج.ا با واقعییات اصلاً هم خوانی ندارد ( و فقط در جهت مشروعیت بخشیدن به زندان در قوانین آمده است) چراکه 1- بسیاری از کسانی که توسط نیروهای امنیتی دستگیر و بازداشت شده اند بدون قرار یا حکم کتبی مقام قضائی و در بسیاری از موارد با ضرب و شتم یا همراه با خبر مرگ و یا تجاوز جنسی به فرد دستگیر شده بوده است . 2- در طرح امنیت اجتماعی که با ضرب و شتم و سلب امنیت توسط پلیس همراه بود ما هیج نشانی از اصلاح و تربیت و درمان نارسائی ها و بیماریهای اجتماعی نمی بینیم بلکه خود پلیس و مقام قضائی عامل نارسائی ها و بیماریهای اجتماعی بوده اند و خود مانند بزهکاران عمل کرده اند.
پس زندان ج.ا را در واقعیت امردر شرایط کنونی می توان اینگونه تعریف کرد : زندان محلی است که فرد مظنون معمولاً بدون حکم وشبانه با هجوم به خانه و خانواده اش با شلاق و ساطور و اسلحه با ضرب و شتم زخمی شده و توسط پلیس مامور امنیت ، سلب امنیت شده و در خیابان با آفتابه در گردن یا سوار بر خر، به شکل وحشیانه ای گردانده می شود و سپس بعد از ایجاد ترس در جامعه فرد مظنون به نقطه نا معلومی برده می شود و پس از آزار, اذیت و شکنجه ، اگر اعدام نشود ، در یک مکان به نام زندان که مکانی غیر انسانی ، محصور که مثل قفس است ، فرد برای مدتی معلوم یا نامعلوم ، موقتی یا دائم ( تا هر وقت که دلشان بخواهد ) تا زمان پایان دوران زندان ( تا دستگیری مجدد ) یا اعدام ، به منظور تنبیه و ارعاب جامعه نگهداری می شوند تا فرد علاوه بر مجازات ، توان و سلامتی اش گرفته شده و با سلب آزادیهای فردی و اجتماعی او به خاطر رعایت نکردن قوانین رژیم حاکم یا به علت تعرض به حقوق دیگران (خارج از باند های مافیایی رژیم ، جراکه تعرض کردن به حقوق دیگران نیز در انحصار رژیم است و فقط باید در خدمت رژیم باشد) معمولاً به مدت طولانی محبوس می شود به طوری که دیگر زندانی مالک جان ، سلامتی و اراده خودش نخواهد بود.
زندانی سیاسی را نیز می توان با توجه به نوع برخورد امروزه رژیم اینگونه تعریف کرد :
افرادی که نسبت به مسائل جامعه و جنایات رژیم بی تفاوت نیستند یا مشکلات صنفی دارند یا به دنبال حقوق کارگران ، زنان ، دانشجویان ، معلمان یا اقلیتهای قومی و مذهبی هستند یا وبلاگ نویس یا روزنامه نگار یا معترض هستند، پس مظنون تشخیص داده می شوند و در نتیجه تهدیدات نرم محسوب می شوند که ماموران امنیتی رژیم معمولاً بدون حکم به خانه یا محل کار آنها یا در خیابان هجوم برده و با ضرب و شتم فرد مظنون به تهدیدات نرم به شکل سخت و خشن دستگیر شده و به نقطه نامعلومی برده می شوند و پس از شکنجه توسط سربازان گمنام امام زمان و اعتراف (به هر آنچه که نیز نکرده اند)، با پرداخت وثیقه آزاد شده ( تا دستگیری بعدی ) و کلاً برای کوتاه مدت یا بطور طولانی مدت نگه می دارند یا اعدام می کنند.
هدف از زندانی کردن افراد سیاسی یا مظنون به سیاسی بودن یا حتی خواست صنفی داشتن و... آن است که علاوه بر اینکه در جامعه رعب و وحشت ایجاد می کنند بتوانند جنبش ها را به عقب نشینی وا دارند و هم اینکه هدفشان آن است که اساساً در هم بکوبند جسم و روان فرد را با شکنجه و فشار ، به طوری که فرد یا گوشه انزوا گزیند و پی زندگی خود رود، یا خودکشی کند یا تسلیم شود ، یا آنچنان دچار بیماری روحی و یا جسمی اش کنند که پس ازاعترافات با شکنجه و پرداخت وثیقه سنگین آزاد شده و قبل از دستگیری مجدد یا مشغول دوا و درمان خودش باشد ونتواند مثل گذشته کارائی مبارزاتی داشته باشد یا فرد را با فشارو آزار مجبور به خروج از کشور می کنند.
کارکرد و عملکرد زندان و نتایج و تاثیراتش بر روی فرد و جامعه : زندان قدرتی تمام و کمال را بر زندانیان وارد می کند و ساز و کارهای درونی خود را در سرکوب و مجازات دارد. تمامی روش هائی را که در سایر ساز و کارهای انظباطی یافت می شوند به حداکثر شدتشان می رساند و آزادی فرد و وقت او را در اختیار دارد و آنچنان فشار و کنترلی را بر زندانی وارد می کند که نه فقط در یک روز بلکه در توالی روزها و حتی سال ها می توان زمان خواب و بیداری ، زمان فعالیت و استراحت ، نوبتها و مدت غذا خوردنها ، کیفیت و جیره غذاها ، استفاده از گفتار، حتی تقریباً استفاده از اندیشه را برای انسان تنظیم وتحمیل می کند. در یک کلام کنترلی که تمامی انسان و تمامی انسان و تمامی توانائی های جسمی و روحی وجودش را و زمانی که ازآن اوست به تصاحب درمی آورد.زندان محلی است که دیگر فرد مالک آزادی خویش نیست و هر تجاوزی به حقوق او می تواند صورت بگیرد. زندانی اسیری است که دیگران مالک جان و سلامتی او هستند. زندان از مجموعه افرادی که گرد می آورد جامعه ای نو می سازد و گاه تاثیرات آن ، چنان بر زندانی زیاد است که پس از آزادی بعضی ترجیح می دهند که بقیه عمر را در زندان بسر ببرند. محروم کردن یک شهروند و خانواده اش از هر آنچه که برایشان گرامی است و بودن یکی از اعضای خانواده در زندان و ایجاد مشکلات در امرار معاش و مسائل عاطفی و ... ، فقط تنبیه برای یکنفر نسشت ، بلکه اجحافی است که به او و مخصوصاً در حق خانواده اش روا داشته می شود و مخصوصاً در ایران به دلیل فقر زیاد و نبود حمایتهای اجتماعی از خانواده زندانیان و...، مشکلات زیاد و گاه فاجعه باری را برای خانواده زندانیان ایجاد می کند و کسی در این رابطه پاسخگو نیست.
 "کودکان زندان" اغلب کودکانی هستند که در دوران حبس مادر میان سایر زنان مجرم متولد و همان‌جا بزرگ می‌شوند. "کودکان زندان" از ابتدا فقط جرم و مجرم می‌بینند. عادی‌ترین مفاهیم برای آنها بیگانه است. کودکان زندان خیابان را نمی‌شناسند. از نظر آنان پارک وجود خارجی ندارد. کنجاویشان لابه‌لای میله‌های زندان محبوس می‌ماند، سرخورده می‌شود، می‌میرد. در زندان حتی لیوانی برای شکستن وجود ندارد تا بچه‌ها بفهمند که شکستن چیست.کودکان زندان بازی را نمی‌شناسند.
زندان فرار از حل معضلات اجتماعی و قرنطینه کردن کسانی است که به آن دچار شده اند ، درست مثل کسی که به ایدز دچار شده است و به جای درمان او را زندانی کنند ، حتی کسی که قتل می کند در حالت عادی بسر نمی برد ، اینکه چه عاملی او را به اینجا کشانده بحث اصلی است ، چراکه آن فرد دچار یکسری مشکلات و معضلات اجتماعی شده است. زندان برای جامعه پر هزینه است و بازتولید کننده بزهکاری و مرکز آموزش غیر حرفه ای هاست. یکی از بزرگترین اشکالات مجازان زندان ، غیر قابل برگشت بودن آن است و در صورت اشتباه بودن رای و نظر دادگاه ، عمر گذشته دیگر بر نمی گردد و غیر قابل جبران است. تا آنجا که امکان دارد مجازاتها باید به گونه ای باشند که قابل برگشت باشند در صورتی که زندان چنین خصوصیتی ندارد.در همه جا این قانون است که جرم را تعریف می کند و مجرم را مشخص و مجازات را تعیین می کند.از آنجا که قوانین در خدمت حاکمیتها است و دارای منافع و شرایط یکسان فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی نیستند، در نتیجه تعاریف جرم در کشورهای مختلف متفاوت است. تعریف جرم باید مشخص و محدود باشد و این تعریف باید توسط مردم صورت بگیرد و نه حاکمیتها و حداکثر مجازات باید مشخص باشد و قابل برگشت در صورت اشتباه بودن , برمبنای چه سنجشهائی می توان مجرم را عادلانه تنبیه کرد و چه کسی براستی از میان انسانها چنین صلاحیتی را دارد؟ به جرم حکومتگران چه کسی می تواند رسیدگی کند ؟ راه کاهش جرم در جامعه از بین بردن مشکلات سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی است. رابطه زندان با قانون ، رابطه ای است تنگا تنگ و مجازات زندان را قوانین تعیین می کنند و قوانین همه جا به نفع طبقه حاکم یا نمایندگان آنها در مجالس تدوین می گردد. قوانینی که قرار است در مورد خود ما مردم اجرا شود هیچ نقشی در تدوین آن قوانین نداریم. قوانین باید توسط خود مردم نوشته شود و نه حاکمیتها و ما باید به قوانینی احترام بگذاریم که در مورد ما اجرا می شود ولی خود ما در تدوین آن هیچ نقشی نداریم و طبیعتاً این قوانین در خدمت مردم نخواهد بود ، بلکه مردم در خدمت قوانین حاکمیت خواهند بود و قوانینی برای حکومتگران وجود ندارد و قانون در مورد آنها اعمال نمی شود. به عنوان مثال چاقو کشی جرم است اما فقط برای مردم ، چراکه در وقایع و مبارزات خیابانی دیدیم که چاقوکشان خامنه ای با چاقو و دشنه به مردم حمله کردند و بسیاری را زخمی و مجروح کردند ، ولی در مورد آنها قانون مجازات چاقو کشی نه تنها اعمال نشد بلکه مورد تشویق رهبر جنایتکار و ارتجاعی ج.ا قرار گرفتند.اگر بتوانیم از همین امروز حول خواست نابودی و حذف زندانها در جامعه یک جنبش عظیم سیاسی ، اجتماعی ایجاد کنیم ، آن موقع این جنبش حداقل می تواند مانع و کند کننده ابزار سرکوب حاکمیتها باشد و یا مثلاً بعد از سرنگونی ج.ا و احیاناً پیاده شدن سیاستهای اصولی و پایه ای این جنبش دموکراتیک در قوانین ، با تغییرات اساسی و ریشه ای در ساخت قدرت سیاسی ، تغییر قوانین و وضع قوانین توسط مردم و نه حاکمیتها ، محدود کردن تعریف جرم ، فقر زدائی از جامعه به لحاظ فکری ،فرهنگی، اقتصادی و نیاز جنسی ( نگاه کنید به صفحه حوادث تا نقش این 4 مورد فقر را در بدبختی ها و جنایات ببینید) ، استفاده از آموزش و بالا بردن سطح آگاهی و فرهنگی جامعه و اطلاع رسانی از طریق وسایل ارتباط جمعی و آزادی گردش اطلاعات ، استفاده از دارو درمانی و گفتار درمانی و خدمات پزشکی رایگان در رابطه با بزهکاری ، آزاد بودن در حق انتخاب برای زندگی یا عدم زندگی مشترک و عدم سختگیری قوانین (در این زمینه نگاه کنید به صفحه حوادث تا به عمق فاجعه سختگیری قوانین در این زمینه پی ببرید) ، ایجاد انواع انجمنهای دموکراتیک و کانونهای حمایتی و مددکاری مردمی در مقابله با مشکلات و معضلات اجتماعی ، مبارزه همگانی با فرهنگها و سنن عقب افتاده و خشونت های اجتماعی ، تعمیق آزادی بی قیدوشرط سیاسی و اجتماعی ، وجود آزادی گفتار و رفتار فردی و جمعی ، افزایش امکان تفریح و شادی مردم ، افزایش مسافرت طولانی به خارج از کشور و افزایش مسافر و توریست به ایران به منظور تبادل فرهنگی ، حمایت دولتی و مردمی از کسانی که خود را در جامعه و یا خانواده بی پناه حس می کنند ( نگاه کنید به صفحه حوادث ) آموزش حرفه ، ایجاد اشتغال و انواع تخصصها و... می توان مشکلات ، معضلات و خشونتهای اجتماعی را کاهش داد.و اختیارات نامحدود مجازات را از قوانین سلب کرد و شکنجه و زندان را به گور تاریخ بسپاریم. ما با برخورد با علتها و نه معلولها و ریشه یابی مشکلات و معضلات اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی می توانیم جامعه ای انسانی را بنا نهیم.


نظام جلالی