خاور میانه دارد خودش را دوباره بنا می کند.سنگ های بنای کهن ریخته اند و قرار است دوباره خشت شوند. خشت شدن اما چگونه حاصل می شود! از راه کنشی سراسر رادیکال اگر مرادمان از رادیکال همان برخود با ریشه ها باشد. بنای کهن را نیز کنشی رادیکال فرو ریخت. شکستن قدرت دیکتاتوری هایی که همیشگی به نظر می رسیدند و صد البته تاریکی را آن قدر گسترده بودند که تصور بودن کور سوی از روشنی هم کار اش از توهم گذشته بود. خشت شدن این بار اما از راه برخورد با ریشه ی فهمی کهن از رابطه ی بدن انسان با مفاهیمی چون آزادی، دموکراسی، برابری و از این دست است که حاصل می شود. برخود رادیکال روشن کردن رابطه ی بی واسطه ی تن است با این مفاهیم. فریاد کردن فهمی به تمامی تنانه است از این مفاهیم، در آغوش کشیدنی بی میانجی. دست آورد این برخورد روشن شدن تکلیف بسیاری از مهم ترین مسئله هاست. مسئله های چون جزای ارتداد، جزای زنا و... احکام اعدام، زندان، نفی بلد، قصاص، سنگ سار و دیگر از این دست. اندازه ی مالکیت انسان بر تن خودش و در نهایت میزان حق جامعه و دیگری بر تن انسان. همه این ها سر آخر می رسد به حق تعیین نوع حکومت و تعریف حدود اختیارات این قوه ی قهریه که تا امروزِ خاور میانه ماک تمام عیار همه بدن های زیر بیرق های خون آلودش بوده است. همین برخود رادیکال است که می تواند دست به کار خشت زدن بنا شود برای مردمی که دسته دسته به جوخه های مرگ می روند از فرط گرسنگی و گلوله های اضافی اجنبی که از کیسه ی ملت زخیره شده است در انبار شاه. اگر بپذیریم تن انسان در رابطه ی مستقیم با مفاهیمی چون آزادی، دموکراسی، برابری، و چیز های از این دست قرار دارد ـ که با توجه به آن چه گفته شد این گونه فرض کردیم ـ آن گاه برای مواجه با فهم کهن از این رابطه برخوردی رادیکال نیاز است. برخوردی که ریشه ها را هدف بگیرد و این برخورد رخ نمی دهد مگر در مواجه ی بی واسطه ی خود همین تن با مسئله که این جا همان فهم کهن است. کنش علیا ماجده المهدی در بستری چنین است که معنا می یابد.به چالش کشیدن تمام آن فهم کهن از راه مواجه ای سراسر رادیکال.ه
پر بی راه نیست اگر بگویم خاور میانه ی امروز در گرو واکنش به این قضیه سنگ هایش را خشت می کند. موضع گیری نسبت این قضیه روشن گر نسبت فهم عمومی و قابلیت های این فهم عمومی برای گذر از برداشت های کهن از مفاهیم مورد بحث است و همانا روشن گر توانایی و قابلیت از نو بنا کردن خاور میانه.ه باشد که سنگ ها خشت شوند
پ.ن : هیچ تصویری مناسب تر از طرح مانا برای این چند خط نیست و خب دوباره می گذارمش وسط . فکر نمی کردم نیازی به نوشتن این سطر ها باشد که با توجه به حجم برخود ها و بی در و پیکر بودن شان تصمیم به نوشتن اش گرفتم و البته حرف از این بیشتر نیست و پر شاخ و برگ تر نوشتن اش یعنی گم کردن اصل حرف.ه
نویسنده مطلب : Okhtay Hosseini 19/11/2011
برگرفته از فیس بوک
پر بی راه نیست اگر بگویم خاور میانه ی امروز در گرو واکنش به این قضیه سنگ هایش را خشت می کند. موضع گیری نسبت این قضیه روشن گر نسبت فهم عمومی و قابلیت های این فهم عمومی برای گذر از برداشت های کهن از مفاهیم مورد بحث است و همانا روشن گر توانایی و قابلیت از نو بنا کردن خاور میانه.ه باشد که سنگ ها خشت شوند
پ.ن : هیچ تصویری مناسب تر از طرح مانا برای این چند خط نیست و خب دوباره می گذارمش وسط . فکر نمی کردم نیازی به نوشتن این سطر ها باشد که با توجه به حجم برخود ها و بی در و پیکر بودن شان تصمیم به نوشتن اش گرفتم و البته حرف از این بیشتر نیست و پر شاخ و برگ تر نوشتن اش یعنی گم کردن اصل حرف.ه
نویسنده مطلب : Okhtay Hosseini 19/11/2011
برگرفته از فیس بوک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر